کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نواخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نواخت
لغتنامه دهخدا
نواخت . [ ن َ ] (مص مرخم ، اِمص ) نوازش . مهربانی . خاطرنوازی . شفقت . تسلی . (از ناظم الاطباء). دلجوئی . نیکی . برّ. بخشش . انعام . (فرهنگ فارسی معین ). تفقد. مکرمت .(یادداشت مؤلف ). افضال . اکرام . اعطاء : از بزرگی و از نواخت چه ماندکه نکرد این مل...
-
واژههای مشابه
-
یک نواخت
لغتنامه دهخدا
یک نواخت . [ ی َ / ی ِ ن َ ] (ص مرکب ) یک دست . یک رو. یک نسق . برتر که همه از یک جنس و نوعند. که هیچ جزء فروتر از اجزاء دیگر نیست . (یادداشت مؤلف ). || هموار. یک دست . صاف . تخت . که سطح برابر دارند از پستی و بلندی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به یک دس...
-
جستوجو در متن
-
یک نسق
لغتنامه دهخدا
یک نسق . [ ی َ / ی ِ ن َ س َ ] (ص مرکب ) یک دست . یک نواخت . (یادداشت مؤلف ). || بریک روش . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یک نواخت شود.
-
یک باد
لغتنامه دهخدا
یک باد. [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) در اصطلاح بنایان ، به معنی برابر و مساوی . یک نواخت . هم باد. (یادداشت مؤلف ). در یک امتداد.
-
یک میزان
لغتنامه دهخدا
یک میزان . [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) یک نواخت . یک اندازه . || راست و مستقیم . تراز. طراز.
-
هم باد
لغتنامه دهخدا
هم باد. [ هََ ] (ص مرکب ) در اصطلاح بنایان ، دو پی یا دو قسمت از دیوارکه با هم برابر و از نظر عرض یا ارتفاع در یک سطح باشد. یک نواخت . (یادداشت مؤلف ). یک اندازه . هم طراز.
-
یرتمه
لغتنامه دهخدا
یرتمه . [ ی ُ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) یرتما. نوعی از رفتار اسب . (یادداشت مؤلف ). و آن میان قدم و تاخت است با حرکت یک نواخت و بی جهش دستهای کشیده ٔ اسب .
-
شهنواز
لغتنامه دهخدا
شهنواز. [ ش َ ن َ] (ن مف مرکب ) شاه نواز. نواخت یافته از شاه . که شاه او را نوازد. || (نف مرکب ) نوازنده ٔ شاه .
-
کرامت یاب
لغتنامه دهخدا
کرامت یاب . [ ک َ م َ ] (نف مرکب ) کرامت یابنده . بزرگواری و عزت و نواخت و توقیر یابنده : صاحب عادل کبیر کریم که کرامند از او کرامت یاب .سوزنی .
-
کامل کردن
لغتنامه دهخدا
کامل کردن . [ م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بی نقص کردن . بی عیب ساختن . به کمال رساندن : ز بسکه اهل هنر را بزرگ کرد و نواخت بسی نماند که هر ناقصی کند کامل . سعدی .رجوع به کامل شود.
-
نوازش پذیر
لغتنامه دهخدا
نوازش پذیر. [ ن َ زِ پ َ ] (نف مرکب ) پذیرنده ٔ مهربانی و عنایت و محبت . کنایه از زیردست و رعیت و کسی که در پناه تفقد و سرپرستی دیگری قرار دارد. که مورد نواخت و ملاطفت و مهربانی است : چو گشتند از او آن اسیران اوبه شفقت نوازش پذیران او.نظامی .
-
رباب نواختن
لغتنامه دهخدا
رباب نواختن . [ رَ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) زدن ساز رباب . نواختن رباب که سازی است معروف : برسم رفته چو رامشگران و خوش دستان یکی بساخت کمانچه یکی نواخت رباب .مسعودسعد.
-
مست نواز
لغتنامه دهخدا
مست نواز. [ م َ ن َ ] (نف مرکب ) مست نوازنده .که مست را مورد نواخت و تفقد قرار دهد : مست نوازی چو گل بوستان توبه فریبی چو مل دوستان .نظامی (مخزن الاسرار ص 59).