کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نهفته نژاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نهفته نژاد
لغتنامه دهخدا
نهفته نژاد. [ ن ُ / ن ِ / ن َ هَُ ت َ / ت ِ ن ِ ] (ص مرکب ) که اصل و نسبش معین نیست : تو مردی یک اسبه نهفته نژادبه تو چون دهد چون بدیشان نداد.اسدی .
-
واژههای مشابه
-
نهفته پژوه
لغتنامه دهخدا
نهفته پژوه . [ ن ُ / ن ِ /ن َ هَُ ت َ / ت ِ پ ِ / پ َ ] (نف مرکب ) مفتش . متجسس . جاسوس خفیه . پلیس مخفی . (یادداشت مؤلف ) : یکی جادویی بود نامش ستوه گزارنده راه و نهفته پژوه .دقیقی (شاهنامه ، بیت 10300).
-
نهفته پژوهی
لغتنامه دهخدا
نهفته پژوهی . [ ن ُ / ن ِ / ن َ هَُ ت َ / ت ِ پ ِ / پ َ ] (حامص مرکب ) شغل و فعل نهفته پژوه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نهفته پژوه شود.
-
نهفته کار
لغتنامه دهخدا
نهفته کار. [ ن ُ / ن ِ / ن َ هَُ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ). پوشیده کار. در خفا کارکننده و رازدار : فرض گشت آن نهفته کاران راکه به یاری رسند یاران را.نظامی .
-
نهفته گوی
لغتنامه دهخدا
نهفته گوی . [ ن ُ / ن ِ / ن َ هَُ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) رازگوی . غیب دان : بشر گفت ای نهفته گوی جهان هر کسی را عقیده ای است نهان .نظامی .
-
نهفته نیاز
لغتنامه دهخدا
نهفته نیاز. [ ن ُ / ن ِ / ن َ هَُ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) که فقیر و نیازمند است اما روی سؤال ندارد. بینوای منیعالطبع. صاحب ِ کیسه ٔ خالی و همت عالی : و گر بی پدر کودکانند نیزاز آن کس که دارد نخواهند چیزبود مام کودک نهفته نیازهمی دارد آن تنگی خویش راز....
-
جستوجو در متن
-
یک اسبه
لغتنامه دهخدا
یک اسبه . [ ی َ / ی ِ اَ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ) سوار تنها. (ناظم الاطباء). سوار تنها را هم می گویند. (برهان ). تک سوار. || شخصی را گویند که یک اسب داشته باشد. (برهان ). یک سواره : تو مردی یک اسبه نهفته نژادبه تو چون دهد چون بدیشان نداد. اسدی (گرشاسب ن...
-
اخستان
لغتنامه دهخدا
اخستان . [ اَ س ِ ] (اِخ ) ابن خاقان اکبر ابوالهیجاء فخرالدین منوچهربن فریدون شروانشاه ملقب بجلال الدین و مکنی به ابوالمظفر. آغاز و انجام شهریاری او معلوم نیست ولی به احتمال قویتر او بسال 563هَ . ق . فرمانروائی شروان داشته و گویا این هنگام از وفات من...
-
پنهان
لغتنامه دهخدا
پنهان . [ پ َ / پ ِ ] (ص ، ق ) مخفی . پوشیده . راز. نهان . خافی . خافیة.خفاء.خفی ّ. مُدَغمر. خفوة. دفینة. مستور. باطن . نهفته . دفین . مدفون . مُدَخِمس . (منتهی الارب ). مَخبوّ. مُختفی . نامرئی . متواری . مکتوم . کتیم . در خِفاء. در خُفیه . در سرّ. س...
-
نهفت
لغتنامه دهخدا
نهفت . [ ن ُ / ن ِ / ن َ هَُ ] (ن مف ، اِ) پنهان . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (انجمن آرا) (جهانگیری ). پوشیده . (برهان قاطع). پنهان کرده . (رشیدی ). مکتوم . مستور. نهفته : به خراد برزین جهاندار گفت که این نیست بر مرد دانا نهفت . فردوسی...
-
خروس
لغتنامه دهخدا
خروس . [ خ ُ ] (اِ) دیک . نر از ماکیان و مرغ خانگی . (ناظم الاطباء). نرمرغ . مرغ نر. نرینه ٔ مرغ خانگی . خروچ . خروه . خرو. خره . گال . رنگین تاج . خروش . ابوحماد. برائلی . (یادداشت بخط مؤلف ). ابوالیقظان . ابوالنبهان . ابوسلیمان . ابوبرائل . ابوحسا...
-
یاد کردن
لغتنامه دهخدا
یاد کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به خاطر آوردن . به یاد آوردن : یاد کن زیرت اندرون تن شوی تو بر او خوار خوابنیده ستان . رودکی .بنجشک چگونه لرزد از باران چون یادکنم ترا چنان لرزم . ابوالعباس .چو جان رهی پند او کرد یاددلم گشت از پند او رام و شاد. فردوس...
-
آن
لغتنامه دهخدا
آن . (ضمیر، ص ) اسم اشاره بدور، چنانکه «این » اسم اشاره به نزدیک است . ج ، آنان ، آنها. و گویند آنان مخصوص بذوی الروح و آنها در غیرذوی الروح و هم در ذوی الروح مستعمل است : نزد آن شاه زمین کردش پیام داروئی فرمای زامهران بنام . رودکی .آمد آن نوبهار توب...