کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نهبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نهبت
لغتنامه دهخدا
نهبت . [ ن ُ ب َ ] (ع اِ) نهبة. رجوع به نُهبَة شود. || تقسیم دایره ٔ منطقةالبروج به نُه قسمت و هر یک از آن قسمت ها را به یکی از ستاره های آن منسوب کردن . (ناظم الاطباء)؟ رجوع به نه بهر شود. || بسیار بزرگ و کلان و بیرون از اندازه . (ناظم الاطباء)؟
-
واژههای همآوا
-
نهبة
لغتنامه دهخدا
نهبة. [ ن َ / ن ُ ب َ ] (ع اِمص ) غارت . (منتهی الارب ). غارتگری . (ناظم الاطباء). اسم است از نهب . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). نهبی . نهیبی . (اقرب الموارد). || (اِ) هرچه به غارت بیارند. (مهذب الاسماء). غارت کرده . (دستورالاخوان ). اسم است منه...
-
نحبة
لغتنامه دهخدا
نحبة. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای بحرین بنی عامربن عبدالقیس را. (از معجم البلدان ).
-
نحبة
لغتنامه دهخدا
نحبة. [ ن ُ ب َ ] (ع اِ) قرعه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
طرس
لغتنامه دهخدا
طرس . [ طِ ] (ع اِ) نامه . || صحیفه ای که محو کرده باز بر آن نویسند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کاغذ. ج ، اَطراس ، طروس : اقام الناس ببغداد سنین لایکتبون الا فی الطروس ، لأن الدواوین نهبت فی ایام محمدبن زبیدة، و کانت فی جلود، فکانت تمحا و یکتب فیها....
-
استتباع
لغتنامه دهخدا
استتباع .[ اِ ت ِت ْ ] (ع مص ) پس روی کردن خواستن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || استتباع ؛ هو المدح بشی ٔ علی وجه یستتبع المدح بشی ٔ آخر. (تعریفات جرجانی ). استتباع ؛ هو مصدر من باب الاستفعال و هو عند اهل البدیع من المحسنات المعنویة. و یسم...
-
موجه
لغتنامه دهخدا
موجه . [ م ُ وَج ْ ج َه ْ ] (ع ص ) صاحب جاه و وقار. (منتهی الارب ،ماده ٔ وج هَ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || چادر و گلیم دورخه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چادر وگلیم دورویه . (ناظم الاطباء). || دوروی : گل موجه ؛ گل دوروی . (از یادداشت مؤلف ) (از م...