کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نهاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نهاد
لغتنامه دهخدا
نهاد. [ ن ِ / ن َ ] (مص مرخم ، اِمص ) مصدر مرخم و اسم مصدر و ریشه ٔ فعل نهادن است . رجوع به نهادن شود. || گذاشت . گذاشتن . مقابل برداشتن . رجوع به نهادن شود : وچون بر سفره نشینند خاموش نباشند و ابتدا به نام خدا کنند و چیزی نکنند از نهاد و برداشت که ا...
-
نهاد
لغتنامه دهخدا
نهاد. [ ن ُ ] (ع اِ) اندازه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زهاء. (اقرب الموارد). گویند هذا نهاد مائة؛ زهاؤها. (اقرب الموارد)؛ قریب منها. (متن اللغة)؛ این به اندازه ٔ صد است . (ناظم الاطباء).
-
نهاد
لغتنامه دهخدا
نهاد. [ن ُهَْ ها ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناهد. رجوع به ناهد شود.
-
واژههای مشابه
-
کج نهاد
لغتنامه دهخدا
کج نهاد. [ ک َ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) کج سرشت .(آنندراج ). بدذات . بداصل . بدعقیده . (ناظم الاطباء)خاقانی اگر چه راست پیوندی پیوند تو کج نهاد نپسندد. خاقانی .خون بدخواه نامراد خضاب سینه ٔ خصم کج نهاد نیام .هاتف .
-
کریم نهاد
لغتنامه دهخدا
کریم نهاد. [ ک َ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) کریم طبع. (فرهنگ فارسی معین ). با نهادی بزرگ : شاهی بود هنرپرورده ، کریم نهاد، بلندهمت . (سمط العلی ص 35).در زمان خدیو داراشان آن کرم پیشه ٔ کریم نهاد.هاتف .
-
نیک نهاد
لغتنامه دهخدا
نیک نهاد. [ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) خوش فطرت . دارای فطرت نیک . (یادداشت مؤلف ). نیک ضمیر. نیک سرشت . خوش طینت .
-
سفله نهاد
لغتنامه دهخدا
سفله نهاد. [ س ِ ل َ / ل ِ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) آنکه سرشت فرومایه داشته باشد. (آنندراج ).
-
یک نهاد
لغتنامه دهخدا
یک نهاد. [ ی َ / ی ِ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) یک منش . بر یک سیرت و طبع. یک دل . متفق القرار. متفق الرأی . (یادداشت مؤلف ).- یک دل و یک نهاد ؛ متفق الرأی . همدل و همزبان . صمیمی . متحد : بیعت عام کردند امیر باجعفر را [ امیر جعفر احمدبن محمدبن خلف بن ...
-
آتش نهاد
لغتنامه دهخدا
آتش نهاد. [ ت َ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب )آنکه طبع آتش دارد. آنکه برنگ آتش است : چو گلبن از تن آتش نهاد عکس افکندبشاخ او بر دُرّاج شد ابستاخوان .خسروانی .
-
دل نهاد
لغتنامه دهخدا
دل نهاد. [ دِ ن ِ / ن َ ] (ن مف مرکب ) دل نهاده شده . از عالم (از قبیل ) پیشنهاد که به معنی پیش نهاده شده است . (آنندراج ). توجه . دقت . مواظبت . (ناظم الاطباء). || دل نهاده . دلبسته . تسلیم . پذیرا : دل نهاد قفس جسم نمی شد صائب دل سرگشته اگر راه بجا...
-
درویش نهاد
لغتنامه دهخدا
درویش نهاد. [ دَرْ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) درویش طبیعت . درویش طبع. آنکه طبعاً درویش است . || صادق . ساده . بی آلایش .
-
درشت نهاد
لغتنامه دهخدا
درشت نهاد. [ دُ رُ ن ِ/ ن َ ] (ص مرکب ) جافی الخلقه . غلیظ. (منتهی الارب ).
-
روشن نهاد
لغتنامه دهخدا
روشن نهاد. [ رَ / رُو ش َ ن ِ ] (ص مرکب ) روشن گهر. آنکه سرشت روشن داشته باشد. (آنندراج ). آنکه خوی و نهاد وی تابان و منور باشد. (ناظم الاطباء) : برآسود درویش روشن نهادبگفت ایزدت روشنایی دهاد. سعدی (بوستان ).غلامش به دست کریمی فتادتوانگر دل و دست و ر...
-
ساسی نهاد
لغتنامه دهخدا
ساسی نهاد. [ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) فرومایه . سفله . گداطبع. گدامنش ، گداروی . گداصفت . گدافطرت . گداهمت : همه ساسی نهاد و مفلس طبعباز در سر فضول ساسانی . سنائی .رجوع به ساسی شود.