کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ننوشته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ننوشته
لغتنامه دهخدا
ننوشته . [ ن َ ن ِ وِ ت َ / ت ِ / ن َن ْ وِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نانوشته . مقابل نوشته . رجوع به نوشته شود : هواخواه توام جانا و می دانم که می دانی که هم نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی .حافظ.
-
جستوجو در متن
-
گاوبند
لغتنامه دهخدا
گاوبند. [ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه اجازه دارد با پرداخت حقی در قسمتی از ملک دیگری زراعت کند. مؤلف آنندراج آرد: گاوبند. (فارسی ) : بود رشوه قصاب را گاوبندو گرنه شود کشته در گوسفند.و معنی آن را ننوشته است . و رجوع به گاوبندی شود.
-
غذاوذی
لغتنامه دهخدا
غذاوذی . [ غ ُوَ ذی ی ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن یعقوب الغذاوذی . وی از عمران بن موسی السختیانی جرجانی روایت کند، و محمدبن عبداﷲبن ابراهیم المستملی به اجازت از وی روایت کرده است . سمعانی تاریخ وفات وی را ننوشته و گوید: گویا در قدیم درگذشته است . (انساب س...
-
یعقوب
لغتنامه دهخدا
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن شیبةبن صلت بن عصفور سدوسی بصری ، مکنی به ابویوسف و معروف به ابن شیبة. از بزرگترین دانشمندان حدیث و بزرگان مذهب مالکی بود. او راست : «المسند الکبیر».هیچکس مسندی بهتر از او ننوشته جز اینکه او مسند خود را ناتمام گذاشته است . ی...
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن ابراهیم بن بکوس . طبیبی فاضل و ناقل و مترجمی دانا بود. او مانند پدر خود در خدمت بیمارستان عضدالدوله ٔ دیلمی بود. تألیفات وی کم است و جز رسائلی و ترجمه های چند درفن خود ننوشته و در سال 394 هَ . ق . درگذشت...
-
حرقوصیه
لغتنامه دهخدا
حرقوصیه . [ ح ُ صی ی َ ] (اِخ ) قومی از خوارج که به حرقوص عنبری سعدی منسوبند، و محمدبن جریر طبری کتابی در رد ایشان نوشته است . (از فهرست نجاشی ).صاحب ذریعه گوید که این رد را طبری مورخ (متوفی 310هَ . ق .) ننوشته ، بلکه محمدبن جریربن رستم شیعی نوشته اس...
-
تزنیج
لغتنامه دهخدا
تزنیج . [ ت َ] (ع مص ) کم دادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در ذیل اقرب الموارد نویسد: عطاء مزنج کمعظم ، اندک . و در تاج آرد: کسی از ائمه ٔ لغت این کلمه را ننوشته و ظاهراً تحریف مزلج است . (ذیل اقرب الموارد).
-
کاتب
لغتنامه دهخدا
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) مولانا انیسی . در خط نسخ تعلیق بطرز خود استاد عالمیان است و کسی مثل او ننوشته مگر برادرش و مولانا بسیار جامع فضایل و کمالات انسانیه بود و کسی نظیر او نبود و این مطلع ازوست : مطلعدل بکوی تو جوان آمد و اکنون پیرست وه که خاک سر کوی...
-
احمد خلف
لغتنامه دهخدا
احمد خلف . [ اَ م َ دِ خ َ ل َ ] (اِخ ) در چهارمقاله ٔ عروضی ضمن شعرای ملوک آل ناصرالدین احمد خلف یاد شده و آقای قزوینی در حواشی کتاب نوشته اند: احتمال ضعیف میرود پسر خلف بن احمد معروف امیر سیستان مراد باشد و اینکه کنیه ٔ خلف بن احمد ابواحمد بوده است...
-
یحیی صوفی
لغتنامه دهخدا
یحیی صوفی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن جعفربن علی کذاب ، از سادات حسینیه ٔ قم است . صاحب تاریخ قم آرد: پسران جعفربن علی الکذاب از بریهه میراث گرفتند.چون بریهه به قم وفات یافت ایشان به قم آمدند و ترکه ٔ او برداشتند... و یحیی صوفی به قم اقامت کرد و به می...
-
ساس
لغتنامه دهخدا
ساس . (ص ) پاکیزه و لطیف . (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). لطیف . (اوبهی ). لطیف و نازک و خوب . (شعوری ). لطیف و پاکیزه و خوشنماو ظریف و زیبا. (ناظم الاطباء) (استینگاس ). در فرهنگ نظام آمده : خان آرزو در سراج اللغات گوید: «ساس در جهانگیر...
-
غباری
لغتنامه دهخدا
غباری . [ غ ُ ] (اِخ ) استرابادی . شاعری است و صاحب مجالس النفائس آرد: اکثر اوقات در سر کار استراباد و جوین میباشد و مردی فقیر است . این مطلع ازوست :شب که می افتم به پهلوی سگ آن دلفروزخواب در چشمم نمی آید ز شادی تا بروز.این مطلع نیز ازوست که میر ننوش...
-
هواخواه
لغتنامه دهخدا
هواخواه . [ هََ خوا / خا ] (نف مرکب ) یار و دوست و محب . (برهان ). هوادار. طرفدار. جانب دار. موافق . (از یادداشتهای بخط مؤلف ) : آن خریدار سخندان و سخن وآن هواخواه هنرمند و هنر. فرخی .پادشا باش و رخ از شادی ماننده ٔ گل رخ بدخواه هواخواه تو ماننده ٔک...
-
نوشته
لغتنامه دهخدا
نوشته . [ ن ِ وِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) کتابت کرده شده . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع). نوشته شده . که بر آن چیزی نگاشته یا نقشی کشیده باشند. مقابل نانوشته به معنی کاغذ سفید که بر آن چیزی ننوشته اند : از برگ چون صحیفه بنوشته شد زمین وز ابر چون صلایه سیمین...