کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نم زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نم کن
لغتنامه دهخدا
نم کن . [ ن َ ک ُ ] (نف مرکب ) نم کننده . || (اِ مرکب ) کاسه ای که در آن تنباکو را نم زنند. (یادداشت مؤلف ).
-
نم گیر
لغتنامه دهخدا
نم گیر. [ ن َ ] (نف مرکب ) که نم و رطوبت را از چیزی برگیرد و آن را خشک کند. || (اِ مرکب ) قسمی خیمه و شامیانه که برای دفع مضرت شبنم برپا کنند. (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). نم گیره . (آنندراج ) : نم گیر دولتش به طنابی که بسته ا...
-
نم گیره
لغتنامه دهخدا
نم گیره . [ ن َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) نم گیر. (آنندراج ). رجوع به نم گیر شود.
-
نم نمک
لغتنامه دهخدا
نم نمک . [ ن َ ن َ م َ ] (ق مرکب ) نم نم . اندک اندک . کم کم . به تأنی و آرام آرام : نم نمک باریدن . نم نمک نوشیدن . نم نمک رفتن .
-
نم نمو
لغتنامه دهخدا
نم نمو. [ ن َ ن َ ] (ص نسبی ) در تداول ، چشم نم نمو؛ چشمی که به علت بیماری آب از آن تراود. اعمش . (فرهنگ فارسی معین ) (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
نم نمی
لغتنامه دهخدا
نم نمی . [ ن َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ترکه دز بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز و در حدود 100 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت و کارگری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
نم نمی
لغتنامه دهخدا
نم نمی . [ ن َ ن َ ] (ص نسبی ) آنکه تکیه کلام «نم » دارد و بیجا تکرار کند. (یادداشت مؤلف ). || چشم نم نمی ؛ چشمی که دایم آب زند. چشم نم نمو.
-
نیم نم
لغتنامه دهخدا
نیم نم . [ ن َ ] (ص مرکب ) رطوبت دار. مرطوب . که هنوز رطوبتی دارد و کاملاً نخشکیده است : که بازآمدی جامه ها نیم نم بدین کارکرد از که یابی درم .فردوسی .
-
باب نم
لغتنامه دهخدا
باب نم . [ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است ازبخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت در 8هزارگزی جنوب ساردوئیه و 3هزارگزی جنوب راه مالرو جیرفت به ساردوئیه . سکنه ٔ آن 22 تن است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
ور نم نهادن
لغتنامه دهخدا
ور نم نهادن . [ وَ ن َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) آن است که شخصی را بکشند و در زیر خاک پنهان کنند و بر بالای او گل و ریاحین برویانند. (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ). کشتن شخصی و زیر خاک پنهان کردن جسد وی و روی خاک وی را گل و ریاحین کاشتن . (فرهنگ ...
-
رنگ و نم گرفتن
لغتنامه دهخدا
رنگ و نم گرفتن . [ رَ گ ُ ن َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) رونق و صفا گرفتن . شأن و شوکت پیدا کردن . رنگ و بوی گرفتن . رنگ و آب گرفتن . رجوع به رنگ و بوی ورنگ و بوی گرفتن و رنگ و آب گرفتن شود : که روی زمین از ثبات رزمت تا پشت سمک رنگ و نم گرفته .انوری .
-
داریه نم کن
لغتنامه دهخدا
داریه نم کن . [ دارْ ی َ / ی ِ ن َ ک ُ ] (نف مرکب ) کسی که پوست داریه را نم کندتا نیکوتر آواز دهد. || متملق . چاپلوس .
-
جستوجو در متن
-
پشنگ زدن
لغتنامه دهخدا
پشنگ زدن . [ پ َ ش َ / پ ِ ش ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) کمی آب پاشیدن با دست . گل نم زدن .
-
جرعه زدن
لغتنامه دهخدا
جرعه زدن . [ ج ُ ع َ / ع ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) یک آشام آب یا شراب نوشیدن : در ته دوزخ ز شوق جرعه ٔ کوثر زدن بر لب کوثر ز شرم حسرت نم داشتن .عرفی شیرازی (از ارمغان آصفی ).
-
اشپوختن
لغتنامه دهخدا
اشپوختن . [ اِ ت َ ] (مص ) اشپیختن . شپوختن . شپیختن . پاشیدن . فشاندن . گل نم زدن . پاشیدن باشد اعم از آنکه آب پاشند یا چیزی دیگر. (آنندراج ).