کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمنگار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نگار
لغتنامه دهخدا
نگار. [ ن ِ ] (اِ) اسم است از نگاشتن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). حاصل مصدر نگاشتن . (یادداشت مؤلف ). نقش . (غیاث اللغات )(برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نقش که بر کاغذ یا بر جائی کشند. (از رشیدی ). چیزی که با رنگ به دیوار و کاغذ کشند. (ف...
-
نگار
لغتنامه دهخدا
نگار. [ ن ِ ] (اِخ ) ده مرکزی دهستان نگار بخش مشیز شهرستان سیرجان است ، در 24هزارگزی مشرق مشیز واقع است و 100 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
نگار
لغتنامه دهخدا
نگار. [ ن ِ ] (اِخ ) یکی از دهستان های بخش مشیز شهرستان سیرجان است ، در مشرق بخش در جلگه ٔ سردسیری واقع و محدود است از شمال به ارتفاعات خانه کوه ، از مشرق به دهستان ده تازیان ، از جنوب به دهستان قلعه عسکر، از مغرب به دهستان حومه ٔ مشیز. آبش از رودخان...
-
نگار
لغتنامه دهخدا
نگار. [ ن ِ ] (نف مرخم ) نگارنده . نقش کننده . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). اسم فاعل مرخم است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). و در ترکیبات زیر به صورت مزید مؤخر آید: 1- به معنی نگارنده و نویسنده در ترکیبات : بدایعنگار. بدیعنگار. جریده نگار. حقیقت نگ...
-
نم
لغتنامه دهخدا
نم . [ ن َ ] (اِ) تری . رطوبت . (انجمن آرا) (آنندراج ). رطوبت اندک . (برهان قاطع). رطوبت و تری اندک . (ناظم الاطباء). نمج . ندی . بلل . نداوت . ندوت . (یادداشت مؤلف ) : به دریا به آب اندرون نم نماندکه چوبینه راشاه بایست خواند. فردوسی .چو از دامن ابر...
-
نم
لغتنامه دهخدا
نم . [ ن َم م ] (ع مص ) سخن چینی کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از منتهی الارب ). || فاش کردن سخن را به اشاعت و افساد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). فاش کردن خبر را به قصد فتنه انگیزی و ایجاد وحشت . (از ناظم الاطباء). || ...
-
نم
لغتنامه دهخدا
نم . [ ن ِ ] (اِ) نیم . نصف . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نم داشت شود.
-
نم
لغتنامه دهخدا
نم . [ ن ُم م ] (ع ص ، اِ) ج ِ نَم ّ، به معنی سخن چین . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سخن چین ، نمة مؤنث . (آنندراج ). رجوع به معنی قبلی شود.
-
نم نم
لغتنامه دهخدا
نم نم . [ ن َ ن َ ] (ص مرکب ) باران نم نم ؛ بارانی اندک با قطره هائی خرد. || (ق مرکب ) نم نم باریدن ؛ نم نمک باران آمدن . کم و با دانه های خرد باریدن . (یادداشت مؤلف ). || نم نم نوشیدن (خوردن )؛ قطره قطره و اندک اندک صرف کردن . کم کم و با فاصله نوشی...
-
عریضه نگار
لغتنامه دهخدا
عریضه نگار. [ ع َ ض َ / ض ِ ن ِ ] (نف مرکب ) عریضه نگارنده . آنکه عریضه نویسد. آنکه عرض حال نویسد.
-
کله نگار
لغتنامه دهخدا
کله نگار. [ ک ِل ْ ل َ / ل ِ ن ِ ] (نف مرکب ) کنایه از فراش نوشته اند. (آنندراج ). فراش و آنکه فرش و بساط می گستراند. (ناظم الاطباء) : فرمان صدور یافت که آیین دلفریب پیدا کنند کله نگاران پرهنر.بدر چاچی (از آنندراج ).
-
گنج نگار
لغتنامه دهخدا
گنج نگار. [ گ ُ ن ِ ] (اِ مرکب ) میزان الحجم ترسیمی . (واژه های مصوبه ٔ فرهنگستان ).
-
نگار افکندن
لغتنامه دهخدا
نگار افکندن . [ ن ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خضاب کردن . حنا بستن : کشیده سرمه ها در نرگس مست عروسانه نگار افکنده بر دست .نظامی .
-
نگار بستن
لغتنامه دهخدا
نگار بستن . [ ن ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ناخن نگارین کردن . حنا بر دست بستن . خضاب کردن . حنا بستن : اما جهان پیر نوعروس وار به گلغونه ٔ عدل ماآراسته و خود را نگار بسته است . (تاریخ طبرستان ).
-
نگار پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
نگار پذیرفتن . [ ن ِ پ َ رُ ت َ ](مص مرکب ) نقش پذیرفتن . قبول نقش کردن : طبع او ماننده ٔ آب است ازپاکی و لطف طبع او زفتی نگیرد، آب نپذیرد نگار.قطران .