کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمره ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نمرة
لغتنامه دهخدا
نمرة. [ ن َ م ِ رَ ] (اِخ ) موضعی است در عرفات یا کوهی که بر آن انصاب حرم است . (از منتهی الارب ).
-
نمرة
لغتنامه دهخدا
نمرة. [ ن ُ رَ ] (ع اِ) خجک از هر رنگ که باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نکته . (اقرب الموارد). ج ، نُمَر.
-
نمره زدن
لغتنامه دهخدا
نمره زدن . [ ن ُ رِ زَ دَ] (مص مرکب ) نمره گذاری کردن . روی چیزی نمره گذاشتن . ترتیب تقدم و تأخر افراد یک مجموعه را مشخص کردن .
-
نمره گذاشتن
لغتنامه دهخدا
نمره گذاشتن . [ ن ُ رِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) با نوشتن نمره و شماره روی اجزاء یک کلی یا افراد یک مجموعه ،ترتیب آنها را مشخص کردن . رجوع به نمره گذاری شود.
-
نمره گذاری
لغتنامه دهخدا
نمره گذاری . [ ن ُ رِ گ ُ ] (حامص مرکب ) با ارقام و اعداد ترتیبی ، تعداد و ترتیب افراد یک کلی و آحاد یک گروه را مشخص کردن : نمره گذاری اتومبیل ها، نمره گذاری خانه ها.
-
نمره گیر
لغتنامه دهخدا
نمره گیر. [ ن ُ رِ ] (اِ مرکب ) آلتی که در تلفن تعبیه شده است شامل نمره ها و با چرخاندن آن نمره ٔ مطلوب را به دست آرند و با طرف مکالمه کنند.
-
جستوجو در متن
-
بارم
لغتنامه دهخدا
بارم . [ رِ ] (فرانسوی ، اِ) کتاب محتوی محاسبات حل شده . و بمناسبت نام واضع آن بدین نام موسوم شده است . || ریز نمرات مخصوص آزمایش یک پرسش . برای بدست آوردن معدل نمرات یک آزمایش پرسش ها را به اجزایی چند تقسیم و برای هر جزء نمره ای تعیین میکنند، نمره ٔ...
-
حزم النمیرة
لغتنامه دهخدا
حزم النمیرة. [ ح َ م ُن ْ ن ُ م َ رَ ] (اِخ ) تصغیر نمرة و نمرة برد یمانی باشد. اصمعی گوید: حزم النمیرة نزدیک ضریة ابیض و در آنجا آبی است که آنرا نمیرة خوانند. در موضع دیگر گوید: حزم النمیرة قریه ای است که عمروبن کلاب و باهلة را بوده . (معجم البلدان ...
-
انضباط
لغتنامه دهخدا
انضباط. [ اِ ض ِ ] (ع مص ) سامان گرفتن . بنوا شدن . خوب نگاهداشته شدن . نظم داشتن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) پیوستگی و مضبوطی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نظم و انتظام و ترتیب و درستی و عدم هرج و مرج . (ناظم الاطباء). سامان پذیری و آراستگی . |...
-
شماره
لغتنامه دهخدا
شماره . [ ش ُ رَ / رِ ] (اِ) تعداد. اندازه . حساب . (ناظم الاطباء). عدد. عد. شمار. شمارش . (یادداشت مؤلف ).- از شماره برون شدن ؛ بی حد و حساب شدن . بیرون از اندازه و حساب گشتن : فضل ترا همی نبود منتهی پدیدآنرا که از شماره برون شد چه منتهی است . فرخ...
-
رولت
لغتنامه دهخدا
رولت . [ رُ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) غلتک . (لغات فرهنگستان ). چرخی کوچک که به همه جهات حرکت کند و شیئی را که بدان متصل است با خود برد. || چرخ رنده ای است دسته دار که جهت انتقال طرح از الگو به پارچه مورد استفاده قرار می گیرد. || نوعی بازی که در آن برنده ...
-
تلفن
لغتنامه دهخدا
تلفن . [ ت ِ ل ِ ف ُ ] (فرانسوی ، اِ) کلمه ٔ مرکب فرنگی است از تله به معنی دور و فون به معنی صدا. آلتی است که بدان از نقاط دور مکالمه کنند و این وسیله در سال 1876 م . توسط گراهام بل اختراع شده است . هر دستگاه تلفن از دو قسمت اصلی فرستنده و گیرنده تشک...
-
فطر
لغتنامه دهخدا
فطر. [ ف ُ ] (ع اِ) نباتی است سفید بشکل نصف تخم مرغ که منکوس باشد و بی برگ و گل و ساقش بسیار کوتاه و جوف او مملو از صفایح ، و مأکول ، او را به فارسی قارچ [ خوانند ] و فطر و کماءة اسم جنس مأکول و غیرمأکول آنند... (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). نوعی ازسما...
-
بابانصیبی
لغتنامه دهخدا
بابانصیبی . [ ن َ ] (اِخ ) مولدش در گیلان اما در تبریز به حلوافروشی میگذرانید و از شهد کلام کام خاص و عام را شیرین ساخته و آخرالامر به وساطت بابافغانی شیرازی بخدمت سلطان یعقوب ترکمان رفته شرف منادمت یافت ، و هم در تبریز بعالم بقا شتافت . این چند بیت ...