کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابن نما
لغتنامه دهخدا
ابن نما. [ اِ ن ُ ن َ ] (اِخ ) نجم الدین جعفربن شمس الدین محمدبن جعفر فرزندزاده ٔنجم الدین جعفربن محمد. او راست : کتاب منهج الشیعه .
-
ابن نما
لغتنامه دهخدا
ابن نما. [ اِ ن ُ ن َ ] (اِخ ) نجم الدین جعفربن محمد فرزند نجیب الدین ابوابراهیم محمد. فقیه و محدث . او راست : کتاب مثیرالاحزان و کتابی در اخبار مختاربن ابی عبیده ٔ ثقفی .
-
ابن نما
لغتنامه دهخدا
ابن نما. [ اِ ن ُ ن َ ] (اِخ )نجیب الدین ابوابراهیم محمدبن جعفربن محمدبن نمای حلی ربعی . فقیه شیعی . او شاگرد ابن ادریس و استاد محقق صاحب شرایع است . وفات او به 645 هَ . ق . بوده است .
-
ابن نما
لغتنامه دهخدا
ابن نما. [ اِ ن ُ ن َ ] (اِخ ) نظام الدین احمدفرزند نجیب الدین ابوابراهیم محمد. از فقهای شیعه .
-
جهان نما
لغتنامه دهخدا
جهان نما. [ ج َ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) نماینده ٔ جهان . نمایش دهنده ٔ جهان : جام جهان نماست ضمیر منیر دوست اظهاراحتیاج خود آنجا چه حاجتست ؟ حافظ.زملک تا ملکوتش حجاب بردارندهر آنکه خدمت جام جهان نما بکند. حافظ.گرت هواست که چون جم به سرّ غیب رسی ...
-
ته نما
لغتنامه دهخدا
ته نما. [ ت َه ْ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) چیزی که هرچه ته خود داشته باشد بنماید. (آنندراج ). هر چیز صافی که ته آن نمایان باشد مانند جوی آب . (ناظم الاطباء) : ازخشن پوشی برون آورد فیض گلخنم تن قبای ته نما اکنون ز خاکستر گرفت . کلیم (از آنندراج ).ا...
-
تن نما
لغتنامه دهخدا
تن نما. [ ت َن ْ، ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) پارچه ٔ تن نما. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). صفت پارچه های نازک که اندام پوشنده از وراء آن آشکار می گردد.
-
دیوانه نما
لغتنامه دهخدا
دیوانه نما. [ دی ن َ / ن ِ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) که دیوانه بنظر آید. که به دیده چون بیخردان آید. که تصور رود دیوانه است .
-
دروغ نما
لغتنامه دهخدا
دروغ نما. [ دُ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) دروغ نماینده . که همانند دروغ جلوه کند. که ناراست جلوه کند. که به دروغ شبیه و مانند بود. || (اِ مرکب ) نام اسبابی است علمی یافتن دروغ را. دروغیاب . رجوع به دروغیاب شود.
-
دوست نما
لغتنامه دهخدا
دوست نما. [ ن َ / ن ِ / ن ُ ] (نف مرکب ) دوست نمای .- امثال : دشمن دوست نما را نتوان کرد علاج .رجوع به دوست نمای شود.
-
دندان نما
لغتنامه دهخدا
دندان نما. [ دَ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) دندان نمای . که دندان نماید. که دندان نشان دهد. || بسیار نمایان و آشکار، چون : بخیه ٔدندان نما و خنده ٔ دندان نما. (آنندراج ) : تا نزنی خنده ٔ دندان نمای لب به گه خنده به دندان بخای . نظامی . || بسیار روشن...
-
دست نما
لغتنامه دهخدا
دست نما. [ دَ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (ن مف مرکب ) دست نموده . نشان داده شده به دست . انگشت نما : نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تودست نمای خلق شد قامت چون هلال من .سعدی (بدایع).
-
راست نما
لغتنامه دهخدا
راست نما. [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب )خوشنما. (آنندراج ) || سخن که ظاهراً راست و صدق نماید ولی دروغ و کذب باشد. (ناظم الاطباء).
-
رحم نما
لغتنامه دهخدا
رحم نما. [ رَ ح ِ ن ُ / ن ِ /ن َ ] (نف مرکب ) نماینده ٔ رحم . نشان دهنده ٔ شکم . || (اِ مرکب ) (اصطلاح پزشکی ) آینه یا دستگاهی که بوسیله ٔ آن درون رحم را بینند. (یادداشت مؤلف ).
-
روی نما
لغتنامه دهخدا
روی نما. [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (اِ مرکب )روی نمای . رونما. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هدیه ای که در دیدار نخستین روی عروس بر او دهند : باز و جز باز کنون روی نیارند نمودگاه آن است که سیمرغ شود روی نمای . فرخی .ندارد این زمی و آب هیچ کار جز آنک بجهد روی ...