کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمایۀ آب شوند هوا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نمایه
لغتنامه دهخدا
نمایه . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ی َ / ی ِ ] (اِ) مانند. نمونه .- هم نمایه ؛ همانند. هم نشین . همراه . (انجمن آرا) (آنندراج ) : ای همه ساله هم نمایه ٔ دیوبوده از بهر طَمْع دایه ٔ دیو. سنائی (از انجمن آرا) (از آنندراج ).|| شکل . تصویر. نقشه . نمایش . (ناظم ...
-
جستوجو در متن
-
آب و هوا
لغتنامه دهخدا
آب و هوا. [ ب ُ هََ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کشور. اقلیم . || سقم یا صحت مربوط به آب و هوای ناحیتی .
-
آب گردانی
لغتنامه دهخدا
آب گردانی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) تغییر دادن آب و هوا از لحاظ صِحّی .
-
اتساع
لغتنامه دهخدا
اتساع . [ اِ ](ع مص ) نُه شدن . (تاج المصادر). نُه تن شدن . || خداوند شترانی شدن که نه روز یک بار به آب شوند. || نهم به آب آمدن اشتر. (تاج المصادر).
-
ثرب
لغتنامه دهخدا
ثرب . [ ث َ رِ ] (اِخ ) چاهی است محارب را و گاه حاجیان وارد آن شوند برای آب برداشتن و آب آن بسیار بد است . (مراصد الاطلاع ).
-
بهار
لغتنامه دهخدا
بهار. [ ب َ ] (اِخ ) نام جزیره ای خوش آب و هوا. (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
آب باران
لغتنامه دهخدا
آب باران . (اِخ ) ناحیتی خوش آب و هوا از مضافات کابل : اگرچه جای خوش کابل آب باران است بهشت روی زمین خواجه ٔ سه یاران است .؟
-
آب کبود
لغتنامه دهخدا
آب کبود. [ ب ِ ک َ ] (اِخ ) نام دریای چین . بحر اخضر. و در افسانه های قدیم آمده است که هر شب زنان نیکوروی از آن آب برآیند و در دامن کوهی که بر کنار آن است بازی کنند و چون روز شود باز دریا شوند.
-
آبانگاه
لغتنامه دهخدا
آبانگاه .(اِخ ) نام فرشته ٔ موکل بر آب . || (اِ مرکب ) نام روز دهم فروردین ماه ، و گویند اگر در این روزباران ببارد آبانگاه مردان است و مردان به آب درآیند و اگر نبارد آبانگاه زنان باشد و زنان در آب شوند و این عمل را بر خود شگون و مبارک دانند. (برهان )...
-
عفین
لغتنامه دهخدا
عفین . [ ع َ ] (ع ص ) عَفِن . با عفونت : هوای جرجان وبی و عفین است و لشکرهای ما به عفونت این هوا مستأذی شوند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 114).
-
هواخوری
لغتنامه دهخدا
هواخوری . [ هََ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) تنفس هوا. استنشاق هوای پاک .- هواخوری رفتن ؛ در تداول یعنی رفتن به جای خوش آب و هوا برای آسایش .
-
پناد
لغتنامه دهخدا
پناد. [ پ َ ] (اِ) بمعنی هوا باشد و آن کره ای است از عناصر اربعه که احاطه ٔ آب و زمین کرده است . (برهان قاطع). یکی از چهار آخشیج . رجوع به هوا شود.
-
گره بر آب زدن
لغتنامه دهخدا
گره بر آب زدن . [ گ ِ رِه ْ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) افسونکاری کردن . حیله گری . جادوئی : دم سخت گرم دارد که بجادوئی و افسون بزند گره بر آب او و ببندد او هوا را.مولوی .
-
چشمه ٔ سار
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ سار. [ چ َ م َ ی ِ ] (اِخ ) چشمه ای است در قهستان که آب آن را بجهت دفع ملخ به اطراف و جوانب برند.(برهان ). چشمه ای است که آب از برای دفع ملخ میبرند و سار بسیار بدنبال آن آب بهر کجا که قصد ریختن آن آب کرده اند میروند و ملخان را بمنقار میکشند و ...