کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمایم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نمایم
لغتنامه دهخدا
نمایم . [ ن َ ی ِ ] (ع اِ) نمائم . ج ِ نمیمة. رجوع به نمیمة شود : به نمایم اضداد و مکاید حساد بدان رسید که در دست ناصرالدین شهید شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 357).
-
جستوجو در متن
-
وین
لغتنامه دهخدا
وین . (حرف ربط + صفت / ضمیر) مخفف و این : چون این گره گشایم وین راز چون نمایم دردی و سخت دردی کاری و صعب کاری .حافظ.
-
هیولا
لغتنامه دهخدا
هیولا. [ هََ ] (معرب ، اِ) ماده ٔ هر چیز. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مقابل صورت : هیولا را اگر وصفی کنی بیرون برد مقدورکه باشد بی خلاف آنگه ز خردو واحد و یکتا. ناصرخسرو.گشایم راز لاهوت از تفردنمایم ساز ناسوت از هیولا. خاقانی .رجوع به هیولی شود.
-
پیلبازی
لغتنامه دهخدا
پیلبازی . (حامص مرکب ) عمل پیلباز. بازی کردن با فیل . || باختن فیل . || بازی فیل . بازی و لعب کردن چون فیل . || با فیل به جنگ پرداختن و چپ و راست به حرکت درآوردن فیل برابر خصم : هم این زابلی نامبردار مردزپیلی فزون نیست اندر نبردیکی پیلبازی نمایم بدوی...
-
فصیحی یزدی
لغتنامه دهخدا
فصیحی یزدی . [ ف َ ی ِ ی َ ] (اِخ ) به تجارت مشغول است و این بیت از اوست :گذار آنقدرم در رکاب دولت خویش که خویش را برقیبان نمایم و بروم .(مجمع الخواص صادقی کتابدار از ترجمه ٔ خیامپور ص 263).فصیحی یزدی از شعرای اواخر قرن دهم یا اوایل قرن یازدهم هجری و...
-
فیلبازی
لغتنامه دهخدا
فیلبازی . (حامص مرکب ) پیل بازی . (فرهنگ فارسی معین ). بازی کردن با فیل ، یا فیل را به بازی گرفتن . || به کار بردن مهره ٔ پیل در بازی شطرنج . || دلیری نمودن و سخت نبرد کردن : یکی فیلبازی نمایم بدوی کزین پس نیارد سوی جنگ روی .فردوسی .
-
مهرچهر
لغتنامه دهخدا
مهرچهر. [ م ِ چ ِ ] (ص مرکب ) دارای رخساری چون آفتاب . || مجازاً، زیبا. خوشگل : بدو گفت جم کای بت مهرچهرز چهر تو بر هر دلی مهر مهر. اسدی (گرشاسب نامه ).به گیتی نمایم یکی مهرچهرکز اندازه ٔ او کم آید سپهر.؟ (از سندبادنامه ص 344).
-
ادیان
لغتنامه دهخدا
ادیان . [ اَدْ ] (ع اِ) ج ِ دین . (دهّار) (غیاث ). کیشها: الادیان ستة، واحدة للرحمن و خمسة للشیطان . صواب من آنست که بر مواظبت و ملازمت اعمال خیر که زبده ٔ همه ٔ ادیانست اقتصار نمایم . (کلیله و دمنه ).- علم الأدیان ؛ دانش شناختن دینها : پیغمبر گفت ...
-
اعتراف نمودن
لغتنامه دهخدا
اعتراف نمودن . [ اِ ت ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) اقرار نمودن . مقر بودن . اذعان کردن : بخطای خویش اعتراف نموده معلوم شد که از طرف او رغبتی هست . (گلستان ). اسب چوبین قلم طی این بادیه نیارد نمود همان بهتر که از آن بعجز اعتراف نمایم . (نصیر همدا...
-
بشاری
لغتنامه دهخدا
بشاری . [ ب َش ْ شا ] (اِخ ) نام شاعری از متقدمان و دو بیت زیر از اوست :در ظاهر اگر برت نمایم درویش زینم چه زنی بطعنه هردم صد نیش دارد هرکس بتا باندازه ٔ خویش در خانه ٔ خود بنده و آزاد و خدیش . بشاری (از سبک شناسی ج 1 ص 33).
-
چست گویی
لغتنامه دهخدا
چست گویی . [ چ ُ ] (حامص مرکب ) بدیهه گویی . سخن گفتن زود و بالبداهه اعم از نظم یا نثر. بالبداهه گفتن شعر : به چست گویی ، سحر حلال در ره شعرچنان نمایم کز مای یا دماوندم .سوزنی .
-
عرعری
لغتنامه دهخدا
عرعری . [ ع َ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عرعر. مانند عرعر. بسان درخت عرعر.- قامت عرعری ؛ قامت آخته و راست : ترا ره نمایم که چنبر که را کن به سجده مر این قامت عرعری را. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 14). || بچه ٔ نحس و بداخلاق . عرعرو. (از فرهنگ لغات عامیان...
-
فرانمودن
لغتنامه دهخدا
فرانمودن . [ ف َ ن ُ / ن ِ / ن َدَ ] (مص مرکب ) نشان دادن . (یادداشت به خط مؤلف ). || وانمود کردن . (یادداشت به خط مؤلف ) : فرامی نمود که برای طلب علم هجرت کرده ام . (کلیله و دمنه ). فرانموده که او برخلاف پدر به عقیدت مسلمان است . (جهانگشای جوینی )...
-
تامار
لغتنامه دهخدا
تامار. (اِخ ) (به عبری درخت خرما). اسم زنی است که به دو نفر از اولاد یهودا یعنی «عیرو» بعد از فوت او به «اونان » تزویج شد و چون اونان سرای فانی را بدرود گفت ، پدرش وعده داد که هرگاه پسرم «شیله » بحد بلوغ رسد، ترا بدو تزویج نمایم اما چون شیله بالغ گرد...