کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمایشسرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نمایش
لغتنامه دهخدا
نمایش . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ی ِ ] (اِمص ، اِ) اسم مصدر و مصدر دوم از نمودن . فعل نمودن . عمل نمودن . (یادداشت مؤلف ). ارائه . عرض . (یادداشت مؤلف ). نشان دادن . (فرهنگ فارسی معین ) : بل من به نمایش ره خویش حق فضلا همی گزارم . ناصرخسرو. || صورت . روی ...
-
سرا
لغتنامه دهخدا
سرا. [ س َ ] (اِ) سرای . از پارسی باستان «سراده » ، اوستا «سراذه » ، ارمنی عاریتی و دخیل «سرهک »، «سره » . عربی عاریتی و دخیل سرادق (خانه و بیت ، کوشک و قصر، بنای عالی ). بارگاه . منزلگاه . اندرون و حرم . رجوع کنید به سرای . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معی...
-
سرا
لغتنامه دهخدا
سرا. [ س َ ] (اِخ ) در ساحل نهر اتل است و نهر اتل بصحراء قفچق است و سرا برساحل آن است . (ابن بطوطه ، از یادداشت بخط مؤلف ).
-
سرا
لغتنامه دهخدا
سرا. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تورجان بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع در 19 هزارگزی جنوب بوکان در مسیر شوسه ٔ بوکان به سقز. هوای آن معتدل و دارای 557 تن سکنه است . آب آنجا از سیمین رود تأمین میشود. محصول آن غلات ، توتون ، حبوب . شغل اهالی زراعت...
-
سرا
لغتنامه دهخدا
سرا. [ س َ ] (اِخ ) قریه ای است در نهاوند. (معجم البلدان ).
-
سرا
لغتنامه دهخدا
سرا. [ س َ ] (از ع ، اِمص ) در عربی بمعنی نرمی و رأفت لیکن به این معنی در آخر همزه است ، فارسیان بدون همزه نیز آرند. (غیاث ) (آنندراج ).
-
سرا
لغتنامه دهخدا
سرا. [ س َ ] (نف مرخم ) سرای . سراینده : نشاندند مطرب بهر برزنی اغانی سرایی و بربطزنی . نظامی .ستایش سرایان نه یار تواَندنکوهش کنان دوستدار تواَند. سعدی .رجوع به سرای شود.
-
سرا
لغتنامه دهخدا
سرا. [ س َ ] (هندی ، اِ) اسم هندی خمر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
نمایش دادن
لغتنامه دهخدا
نمایش دادن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ی ِ دَ ] (مص مرکب ) نشان دادن .در انظار گذاشتن . به چشم مردم کشیدن . تظاهر کردن .
-
نمایش کردن
لغتنامه دهخدا
نمایش کردن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جلوه کردن : دگر شب نمایش کند پیشترتو را روشنائی دهد بیشتر. فردوسی . || نمودن . راه نمائی کردن . دلالت کردن : مرا گر بدین ره نمایش کنیدوز آن بند راه گشایش کنید. فردوسی . || تظاهر کردن : به پیروزی ...
-
نمایش خانه
لغتنامه دهخدا
نمایش خانه . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ی ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) تآتر. (یادداشت مؤلف ). تماشاخانه .
-
عاریت سرا
لغتنامه دهخدا
عاریت سرا. [ ی َ س َ ] (اِ مرکب ) کنایه از دنیای فانی و عالم سفلی باشد. (برهان ) (آنندراج ) : از عافیت مپرس که کس را نداده انددر عاریت سرای جهان عافیت عطا.خاقانی .
-
عثمان سرا
لغتنامه دهخدا
عثمان سرا. [ ع ُ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان لنگا شهرستان تنکابن ، واقع در 31 هزارگزی جنوب خاوری تنکابن و 4 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ تنکابن به چالوس . 30 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
عصمت سرا
لغتنامه دهخدا
عصمت سرا. [ ع ِ م َ س َ ] (اِ مرکب ) حرمخانه ٔ باعصمت . حرمسرایی که همه ٔ پردگیان آن باعصمت باشند : جهان پادشا را چنین است کام به عصمت سرائی چنین نیکنام .نظامی .
-
غارن سرا
لغتنامه دهخدا
غارن سرا. [ رَ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بندرج بخش دودانگه شهرستان ساری در15 هزارگزی شمال کهنه ده . کوهستان جنگلی معتدل مرطوب مالاریائی . دارای 200 تن سکنه ٔ شیعه مازندرانی و فارسی زبان . آب آن از چشمه و فاضل آب شلیک . محصول آن برنج ، لبنیات ، عسل ،...