کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نماز کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نماز کردن
لغتنامه دهخدا
نماز کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تصلیة. (دهار). تسبیح . (تاج المصادر بیهقی ). نماز خواندن . نماز گزاردن . نماز گذاشتن . فریضه ٔ صلاة ادا کردن : باز منصور برخاست پس از آنکه او [ بومسلم خراسانی ] کشته شد دو رکعت نماز کرد. (تاریخ سیستان ). امیر محم...
-
واژههای مشابه
-
نماز بستن
لغتنامه دهخدا
نماز بستن . [ ن َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تکبیرةالاحرام گفتن : دیدیم رخت که قبله ٔ ماست زآن سو که توئی نماز بستیم .خاقانی .
-
نماز گذاردن
لغتنامه دهخدا
نماز گذاردن . [ ن َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) نماز خواندن . نماز گزاردن .
-
نماز گذاشتن
لغتنامه دهخدا
نماز گذاشتن . [ ن َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نماز گذاردن . نماز گزاردن . نماز خواندن .
-
نماز گزاردن
لغتنامه دهخدا
نماز گزاردن . [ ن َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) نماز گذاردن . نماز خواندن : به زیارت آمد و نماز گزارد و دعا کرد. (گلستان ). گفت کجا نماز بگزارم ؟ من نمی خواهم که نماز در سراهای مجوس بگزارم . احوص او را گفت که نماز در خیمه ها می گزار. (تاریخ قم ص 250).گر آن ط...
-
نماز گزاشتن
لغتنامه دهخدا
نماز گزاشتن . [ ن َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) به جا آوردن نماز. نماز خواندن . (فرهنگ فارسی معین ). نماز گذاشتن .
-
پیش نماز
لغتنامه دهخدا
پیش نماز. [ ن َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) امام . (السامی ) (مهذب الاسماء). امام جماعت . مقتدا. امام که در نماز جماعت او پیش باشد و دیگران خلف او نماز خوانند. (آنندراج ) : و امیر عادل رحمةاﷲعلیه را پیشنماز بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 499).جبهه سایان سجود د...
-
پیشین نماز
لغتنامه دهخدا
پیشین نماز. [ ن َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پیش نماز. امام که پس او نماز گزارند و او را پیشنماز نیز خوانند. (آنندراج ). امام جماعت . || (اِ مرکب ) نماز پیشین : چنین گفت هنگام پیشین نمازنبودی چنین پیش آتش دراز.فردوسی .
-
پنج نماز
لغتنامه دهخدا
پنج نماز. [ پ َ ن َ ] (اِ مرکب ) نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشا : شکر تو بر ما فرض است چو هر پنج نمازبیشتر گردد هر روز و نگیرد نقصان . فرخی .ای مهر تو چون چهار طبع اندر خوروز پنج نماز شکر تو واجب تر. مسعودسعد.زر که ترازوی نیاز تو شدفاتحه ٔ پنج نما...
-
پس نماز
لغتنامه دهخدا
پس نماز. [ پ َ ن َ ] (اِ مرکب ) آنکه پشت امام یعنی پیشنماز نماز گزارد. مأموم : تقلب تو در نمازجماعت با پس نمازانت . (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 141).
-
بی نماز
لغتنامه دهخدا
بی نماز. [ ن َ ] (ص مرکب ) (از: بی + نماز) آنکه نماز نکند. تارک الصلوة. (یادداشت مؤلف ). آنکه نماز نگزارد. که نماز نگزارد : این یکی آلوده تن و بی نمازو آن دگری پاکدل و پارساست . ناصرخسرو.و رافضیان ببهشت فرستند اگر چه قمار و خمار و بی نماز بوده باشند...
-
جستوجو در متن
-
رکعت
لغتنامه دهخدا
رکعت . [ رَ ع َ ] (ع مص ) رکوع . پشت خم کردن در نماز. (یادداشت مؤلف ). یکبار رکوع کردن در نماز. (فرهنگ فارسی معین ). || نماز خواندن . (یادداشت مؤلف ).
-
برپا داشتن
لغتنامه دهخدا
برپا داشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تشکیل دادن . بنیاد کردن . || اقامه کردن . قائم کردن . برپا ساختن .- برپا داشتن نماز ؛ اقامه ٔ نماز : آن جماعتی که ما در روی زمین صاحب تمکین ساختیم ایشان را، نماز را برپا داشتند. (تاریخ بیهقی ص 314).