کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمازی شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نمازی شدن
لغتنامه دهخدا
نمازی شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پاک و طاهر شدن . شسته شدن . غسل داده و پاکیزه شدن : تا نمازی نشود دیده ٔ من بنده به اشک عشق دستوری ندهد که کنم در تو نگاه . اثیر اخسیکتی .شستند بسی ز چاره سازی پیراهن ما نشد نمازی .نظامی .
-
واژههای مشابه
-
نمازی کردن
لغتنامه دهخدا
نمازی کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاک کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). شستن . تطهیر کردن . آب کشیدن . پاکیزه کردن . غسل دادن : تا بر کف پای تو تواند مالیددل را همه شب دیده نمازی می کرد. عسجدی .و اگر این مقیم را دسترس آن باشد که وی را جامه ٔ نو ...
-
نمازی کنان
لغتنامه دهخدا
نمازی کنان . [ ن َ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) شستشوکنان : به خون روی دشمن نمازی کنان سنان بر سر موی بازی کنان . نظامی .ابر به باغ آمدبازی کنان جامه ٔ خورشید نمازی کنان .نظامی .
-
پیش نمازی
لغتنامه دهخدا
پیش نمازی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) امامت جماعت . عمل پیش نماز. امامت .- امثال :در پیش نمازی علم شرط نیست . (فرهنگ نظام ).
-
جامه نمازی کردن
لغتنامه دهخدا
جامه نمازی کردن . [ م َ / م ِ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از شستن و پاک کردن . (آنندراج ) : ما جامه نمازی به سر خم کردیم از خاک خرابات تیمم کردیم .غزالی (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
محاض
لغتنامه دهخدا
محاض . [ م َ ] (ع مص ) حیض . محیض . بی نمازی شدن زن . (منتهی الارب ) (از تاج المصادربیهقی ).
-
ضیف
لغتنامه دهخدا
ضیف . [ ض َ ] (ع مص ) نزدیک شدن آفتاب به فروشدن . (منتهی الارب ). نزدیک شدن آفتاب بغروب . (منتخب اللغات ). || بیک سو رفتن تیر از نشانه . || فرودآمدن غم بر کسی . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || مهمان شدن نزد کسی . ضیافة. (منتهی الارب ).مهمان شدن . ...
-
محیض
لغتنامه دهخدا
محیض . [ م َ ] (ع مص ) حیض . بی نماز شدن زن . (ترجمان القرآن ). حائض شدن . || (اِ) شرم زن . || (اِمص ) بی نمازی . حالت حیض . (غیاث ). بی نمازی زن . (مهذب الاسماء).ناپاکی زن . خون دیدگی زن . عادت دیدگی زن : اهبطوا افکند جان را در حضیض از نمازش کرد محر...
-
قاعدگی
لغتنامه دهخدا
قاعدگی . [ ع ِ دَ / دِ ] (حامص ) حیض . بی نمازی . خون دیدگی . عذر شدن . لک دیدن .
-
حیضة
لغتنامه دهخدا
حیضة. [ ض َ ] (ع اِمص ) بی نمازی زنان . (منتهی الارب ). ج ، حِیَض . || (اِ) لته ٔ حیض . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کهنه ٔ بی نمازی . پارچه ٔ حیض . خرقه ٔ حایض . (مهذب الاسماء). || نوع و هیئت حیض . (ناظم الاطباء). || سنگینی معده و سد شدن آن از غذا...
-
طهر
لغتنامه دهخدا
طهر. [ طُ ] (ع مص ) پاک گردیدن . || منقطع شدن حیض زن . || غسل آوردن به انقطاع خون و جز آن . || (اِمص ) پاکی از حیض و جز آن . ج ، اطهار.(منتهی الارب ) (آنندراج ). قرء. خلاف طمث : آب بهر عام اصل و فرع راازبرای طهر و بهر کرع را. (مثنوی ).پاک کو از حوض م...
-
آب کشیدن
لغتنامه دهخدا
آب کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) حمل آب از جایی . || بیرون آوردن آب با دلو و مانند آن از چاه و حوض و جز آن . نَزْح . || تطهیر شرعی و نمازی کردن چیزی متنجس . || شستن جامه ٔ صابون زده با آب خالص تا اثر صابون بشود. || آب کشیدن زخم و جراحتی ؛ ریم و...
-
حیض
لغتنامه دهخدا
حیض . [ ح َ ] (ع اِمص ) بی نمازی زن . (ناظم الاطباء). بی نمازی زنان : قیل و منه الحوض لان الماء یسیل الیه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). عادت . قاعدگی . حیض خونی است که غالباًدر هر ماه چند روزی از رحم زنها خارج میشود و زن رادر موقع دیدن خون حیض حائ...