کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمازگزار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نمازگزار
لغتنامه دهخدا
نمازگزار. [ ن َ گ ُ ] (نف مرکب ) مصلی . پابند صلوة. (آنندراج ). آنکه نماز خواند. نمازکن . نمازگر. (فرهنگ فارسی معین ). نمازی . اهل طاعت و عبادت .
-
واژههای همآوا
-
نمازگذار
لغتنامه دهخدا
نمازگذار. [ ن َ گ ُ ] (نف مرکب ) مصلی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پابند صلوة. (از آنندراج ). آنکه نماز می خواند. آنکه مواظبت بر خواندن نماز دارد. (ناظم الاطباء) : مردی نمازگذار و اهل تلاوت کلام اﷲ اما قتال و بی باک بود. (تذکره ٔ دولتشاه ). رجوع به ن...
-
جستوجو در متن
-
نمازخوان
لغتنامه دهخدا
نمازخوان . [ ن َ خوا / خا ] (نف مرکب ) نمازی . که نماز خواند. نمازگزار.
-
خنزب
لغتنامه دهخدا
خنزب . [ خ َ زَ / خ ِ زِ ] (ع اِ) شیطانی که بر نمازگزار مستولی می گردد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
نمازکن
لغتنامه دهخدا
نمازکن . [ ن َ ک ُ ] (نف مرکب ) به جاآورنده ٔ نماز. نمازگزار. (فرهنگ فارسی معین ). نمازخوان . نمازی : مردی مرا بود از اهل صلاح و نمازکن .(تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 377، از فرهنگ فارسی معین ).
-
نمازگر
لغتنامه دهخدا
نمازگر. [ ن َ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه نماز خواند. نمازکن . نمازگزار. مصلی . (فرهنگ فارسی معین ) : در قرآن ذکر نمازگران مؤمنان فراوان کرد. (کشف الاسرار ج 1، از فرهنگ فارسی معین ).
-
رکوع کردن
لغتنامه دهخدا
رکوع کردن . [ رُک َ دَ ] (مص مرکب ) به رکوع رفتن . پشت خم کردن . پشت خم دادن . حالت رکوع مرد نمازگزار گرفتن : نرگس همی رکوع کند در میان باغ زیرا که کرد فاخته بر سرو مؤذنی .منوچهری .
-
ساتر عورت
لغتنامه دهخدا
ساتر عورت . [ ت ِ رِ ع َ رَ ] (ترکیب اضافی ، ص مرکب ) آنچه بدان عورت را پوشند، مانند زیر جامه و یا لنگ و یا پارچه ٔ دیگر. آنچه عورت مرد و زن را از نامحرم می پوشاند. || در اصطلاح فقهی ، آنچه نمازگزار از لباس همراه خود گیرد.
-
گزار
لغتنامه دهخدا
گزار. [ گ ُ ] (نف ) گزارنده . اداکننده . رجوع به گزارنده شود.ترکیب ها:- پیام گزار . پیغام گزار. حقگزار. خوابگزار. شکرگزار. مصلحت گزار. نمازگزار و رجوع به گزاردن و هر یک از این مدخلها شود.|| ترک کننده . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) ادا که از ادا کردن بم...
-
نمازگذار
لغتنامه دهخدا
نمازگذار. [ ن َ گ ُ ] (نف مرکب ) مصلی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پابند صلوة. (از آنندراج ). آنکه نماز می خواند. آنکه مواظبت بر خواندن نماز دارد. (ناظم الاطباء) : مردی نمازگذار و اهل تلاوت کلام اﷲ اما قتال و بی باک بود. (تذکره ٔ دولتشاه ). رجوع به ن...
-
سترة
لغتنامه دهخدا
سترة. [ س ُ رَ ] (ع اِ) پوشش و آنچه بدان خود را از چیزی بپوشند. (منتهی الارب ). پرده . (مهذب الاسماء). پوشش ولی غلبه یافته است بر آنچه نمازگزار آن را جلو خویش نهد اعم از تازیانه یا عصا و غیر ذلک خواه آن چیز تمام جسم او را بپوشاند یا نپوشاند. (اقرب ال...
-
تثریة
لغتنامه دهخدا
تثریة. [ ت َ رِ ی َ ] (ع مص ) تر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). تر کردن خاک را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). آبزدن مکان را. آب ریختن و لت کردن قروت را. || دست را بر خاک نهادن چنانکه نمازگزار گاه سجده . (از منتهی الارب ) (قط...
-
جبهه سای
لغتنامه دهخدا
جبهه سای . [ ج َ هََ / هَِ ] (نف مرکب ) آنکه پیشانی به خاک مالد. کنایه از متواضع. فروتن . فرمانبردار. و شاید کنایه از نمازگزار هم باشد. صاحب آنندراج در ذیل این لغت آرد: سجده گر : بدولت خاکساران میرسند از این مکان دانش !وزین درگاه سر بر چرخ ساید جبهه ...