کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقیب زاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نقیب زاده
لغتنامه دهخدا
نقیب زاده . [ ن َ دَ / دِ ] (اِخ ) عبدالقادربن سیدیوسف حلبی حنفی ، معروف به نقیب زاده . از فقهای قرن یازدهم است . وی به سال 1060 هَ . ق . از حلب به مدینه رفته و در آنجا به تدریس پرداخته است . او راست : لسان الحکام ، در فقه . معرفةالرمی بالسهام . (از ...
-
واژههای مشابه
-
نقیب ده
لغتنامه دهخدا
نقیب ده . [ ن َ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درکاسعیده ٔ بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری ، در 31هزارگزی شمال غربی کیاسر، در منطقه ٔ جنگلی کوهستانی معتدل هوای مرطوبی واقع است و 140 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ورود گرآب ، محصولش برنج و غلات و ارزن ، شغل...
-
نقیب کلا
لغتنامه دهخدا
نقیب کلا. [ ن َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیشه ٔ بخش مرکزی شهرستان بابل ،در 9هزارگزی جنوب شرقی بابل ، در دشت معتدل هوای مرطوبی واقع است و 160 تن سکنه دارد. آبش از فاضلاب چشمه ٔجنید، محصولش برنج و کنف و پنبه و غلات و نیشکر، شغل اهالی زراعت است . ...
-
ابن نقیب
لغتنامه دهخدا
ابن نقیب . [ اِ ن ُ ن َ ] (اِخ ) جمال الدین ابوعبداﷲ محمدبن سلیمان . اصلاً ایرانی از مردم بلخ . وی در بیت المقدس پرورش یافت و سپس چندی به مصردر مدرسه ٔ عاشوریه تدریس داشت . و او را تفسیری است کبیر مشتمل بر لغات و قراآت و اسباب نزول و جز آن . مولد او ...
-
ابن نقیب
لغتنامه دهخدا
ابن نقیب . [ اِ ن ُ ن َ ] (اِخ ) ناصرالدین حسن بن شاور نفیسی .ادیب و شاعر مصری . او راست : کتاب منازل الاحباب و منازه الالباب در دو مجلد. وفات او687 هَ . ق . بوده است .
-
حسین نقیب
لغتنامه دهخدا
حسین نقیب . [ ح ُ س َ ن ِ ن َ ] (اِخ ) ابن محمود از قضاة عراق است در سلیمانیه ٔ کردستان در 1205 هَ . ق . 1791/ م . متولد و در همانجا در 1285 هَ . ق . 1868/ م . درگذشت . او راست : منظومه ٔ لیلی ومجنون . (معجم المؤلفین از تاریخ سلیمانیة ص 246).
-
حسین نقیب
لغتنامه دهخدا
حسین نقیب . [ ح ُ س َ ن ِ ن َ ] (اِخ ) علم الدین طاهر. متولد 509 هَ . ق . 1197/ م . از خلفای عباسی مقتفی و مستنجد و مستضی ٔ و ناصر را مدح کرد. دیوان شعر دارد. (معجم المؤلفین از اعیان الشیعه ج 27 ص 354).
-
علی نقیب الاشراف
لغتنامه دهخدا
علی نقیب الاشراف . [ ع َ ی ِ ن َ بُل ْ اَ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی بکربن علی بن ابراهیم بن عدنان حسینی دمشقی حنفی . مشهور به نقیب الاشراف . وی فقیه و اصولی و نحوی بود و درسال 852 هَ . ق . در دمشق متولد شد. او راست : حاشیه بر الفیه ٔ ابن مالک ، در نحو....
-
جستوجو در متن
-
پاشمقجی زاده
لغتنامه دهخدا
پاشمقجی زاده . [ م َ دَ / دِ ] (اِخ ) (سیدعلی افندی ...) او در عصر سلطان احمد سیم دو بار منصب شیخ الاسلامی داشت . وی پسر محمد پاشمقجی زاده قاضی اسکدار است . در 1098 هَ . ق . قضاوت قدس شریف داشت و در 1101 قاضی ادرنه بود و در همان سال سمت نقیب الاشرافی...
-
تدمری زاده
لغتنامه دهخدا
تدمری زاده . [ ت َ م ُ دَ ] (اِخ ) محمد درویش (نقیب الاشراف بلاد روم ). از علمای قرن چهاردهم هجری است . او راست : الاسعاف لنقیب السادة الاشراف (رساله ای در نحو) که بسال 1299 هَ . ق . از تألیف آن فراغت یافت و بسال 1312 هَ . ق . در مطبعه ٔ علمیه به طب...
-
پاشمقجی زاده
لغتنامه دهخدا
پاشمقجی زاده . [ م َ دَ / دِ ] (اِخ ) (سیدعبداﷲ افندی ...) پسر شیخ الاسلام سیدعلی افندی . او در عصر سلطان محمود اول ، سلطان عثمانی ، مقام شیخ الاسلامی داشت .مولد وی بسال 1091 هَ . ق . در استامبول . و به نوبت قاضی ینی شهر و نقیب الاشراف آناطولی و قاضی...
-
اسعدافندی
لغتنامه دهخدا
اسعدافندی . [ اَ ع َ اَ ف َ ] (اِخ ) محمد. یکی از علمای دوره ٔ سلطان محمودخان ثانی و سلطان عبدالمجیدخان . او بعنوان «صحافلر شیخی زاده » معروف است و در سن شصت وچهارسالگی قاضی عسکر روم ایلی و نقیب الاشراف گردیدو مدیری و دبیری «تقویم وقایع» و وظیفه ٔ وق...
-
مهتر
لغتنامه دهخدا
مهتر. [ م ِ ت َ ] (ص تفضیلی )بزرگتر. با مقام و منزلت و مرتبت برتر : چو شاه تو بردر مرا کهترندتو را کمترین چاکران مهترند. فردوسی .چنین چیزها از وی [خواجه ] آموختندی که مهذب تر و مهترتر روزگار بود. (تاریخ بیهقی ).خنک آنکس را کو چاکر چاکرت بودچاکر چاکرت...