کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقطه های هم دایره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نقطه نقطه
لغتنامه دهخدا
نقطه نقطه . [ ن ُ طَ / طِ ن ُ طَ/ طِ ] (ص مرکب ) خال خال . پر خال و نقط : گر ز نصرت نه حامله است چرانقطه نقطه است پیکر تیغش . خاقانی .- نقطه به نقطه ؛ به طور دقت و با کمال دقت . (ناظم الاطباء).
-
نقطه بندی
لغتنامه دهخدا
نقطه بندی . [ ن ُ طِب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان زنجان ، در 9هزارگزی جنوب شرقی زنجان ، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 313 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات ، محصولش غلات و سیب زمینی و انگور، شغل اهالی زراعت است . (از...
-
نقطه جو
لغتنامه دهخدا
نقطه جو. [ ن ُ طَ / طِ ] (نف مرکب ) نقطه بین . دقیق . باریک اندیش . موهوم طلب : با وهم نقطه جو دهنت گفت درگذرکآن ذره ایم ما که نیائیم در شمار.لنبانی .
-
نقطه دار
لغتنامه دهخدا
نقطه دار. [ ن ُ طَ / طِ ] (نف مرکب ) منقط. منقوط. بانقطه . (یادداشت مؤلف ). خجک دار. خالدار. حرفی که بر زبر یا زیر آن نقطه باشد. (ناظم الاطباء).
-
نقطه گه
لغتنامه دهخدا
نقطه گه . [ ن ُ طَ / طِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) نقطه گاه . محل توجه مردم و مرکز هرچیز : نقطه گه خانه ٔ رحمت توئی خامه بر نقطه ٔ زحمت توئی .نظامی .
-
نقطه وار
لغتنامه دهخدا
نقطه وار. [ ن ُ طَ / طِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند نقطه . چون نقطه : اگر خطت کمر بندد به خونم نیابی نقطه وار از خط برونم .نظامی .
-
هفت نقطه
لغتنامه دهخدا
هفت نقطه . [ هََ ن ُ طَ / طِ ] (اِ مرکب ) هفت کوکب است که سبعه ٔ سیاره باشد. (برهان ) : همواره بر آن خطّ هفت نقطه گردان و پس یکدگر دوان است . ناصرخسرو.|| زیور و آرایش را نیز گویند. (برهان ).
-
ابن نقطه
لغتنامه دهخدا
ابن نقطه . [ اِ ن ُ ن ُ طَ ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن عبدالغنی بن ابی بکر شجاع . محدث حنبلی . لقب او معین الدین است . پدر او عبدالغنی حافظ رحّال حنبلی از علماء معروف بایثار و قناعت بود و در سال 583 هَ . ق . به بغداد درگذشت . محمد در طلب حدیث و اکتساب از ...
-
ابن نقطه
لغتنامه دهخدا
ابن نقطه . [ اِ ن ُ ن ُ طَ ] (اِخ ) کنیت ابوزید مترجم است . رجوع به ابوزیدبن نقطه شود.
-
بی نقطه
لغتنامه دهخدا
بی نقطه . [ ن ُ طَ /طِ ] (ص مرکب ) (از: بی + نقطه ) فاقد نقطه . بی خجک .- حروف بی نقطه ؛ حروفی که در زیر یا بالافاقد عُجمه باشد مانند حروف مهمل . در مقابل حروف معجم : مجمج الکتاب مجمجةً؛ بی نقطه و بی اعراب نوشتن کتاب را. (منتهی الارب ). و رجوع به نق...
-
حروف نقطه
لغتنامه دهخدا
حروف نقطه . [ ح ُ ف ِ ن ُ طَ / طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نت موسیقی .
-
خط و نقطه
لغتنامه دهخدا
خط و نقطه . [ خ َطْ طُ ن ُ طَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) الفبائی است که در تلگراف با سیم بکار می رود و به آن الفباء یا حروف تلگرافی مُرس گویند. در تلگراف با سیم برای هر یک از حروف الفباء با خط کوچک و نقطه ٔ ترکیبی می سازند و این ترکیب را نمایشگر آن حر...
-
جستوجو در متن
-
دوائر
لغتنامه دهخدا
دوائر. [ دَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ دائرة. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث ) (از اقرب الموارد). ج ِ دایره . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دائره و دایره شود.- دوائر ازمان ؛ مدارات روزانه را گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).- دوائر فلکی ؛ دوایر عظام ، یعنی دایر...
-
چنبره
لغتنامه دهخدا
چنبره . [چَم ْ ب َ رَ / رِ ] (اِ) چنبر. حلقه . دایره . هر چیز دایره مانند چون کم غربال و غیره . چنبرک : چنبره ٔ دید جهان ادراک تست پرده ٔ پاکان حس ناپاک تست . مولوی . || حلقه مانندی از پاره های جامه و تکه های پارچه درهم پیچیده که طبق کشان روی سر گذاش...