کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقدینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نقدینه
لغتنامه دهخدا
نقدینه . [ ن َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) وجه نقد. پول نقد. (ناظم الاطباء). پول . درم و دینار. مسکوک از زر و سیم و غیره . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
استقراضی
لغتنامه دهخدا
استقراضی . [ اِ ت ِ ] (ص نسبی ) منسوب به استقراض .- بانک استقراضی ؛ بانکی که نقدینه وام دهد. بانک رهنی .
-
ماشجه
لغتنامه دهخدا
ماشجه . [ ] (اِ) مقیاسی است از نقدینه ٔ طلا. بیرونی در کتاب الجماهر گوید: یک طینه طلا مساوی است با 16 ماشجه و هر ماشجه عبارت است از چهار دانگ طلا. (از الجماهر ص 36).
-
محبوب
لغتنامه دهخدا
محبوب . [ م َ ] (اِخ ) محمودی جدید، نام دیناری بوده است در مصر و محبوب در اصطلاح مردم فلسطین همان محبوب سلیمی است که نقدینه ای از طلا و مساوی بوده است با بیست قروش ترکی . (از النقود العربیة ص 184).
-
دیوانه
لغتنامه دهخدا
دیوانه . [ دی ن ِ ] (اِ) نام نقدینه ای مسین متداول در عهد عثمانی معادل پنج پاره برابر نیم قروش که در فلسطین و اردن در قدیم رایج بوده است . (النقودالعربیة ص 98 و 173).
-
توانگرکیسه
لغتنامه دهخدا
توانگرکیسه . [ ت ُ / ت َ گ َ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) پولدار. آنکه در کیسه نقدینه فراوان دارد : مالداران توانگرکیسه ٔ درویش دل در جفا درویش را از غم توانگر کرده اند. سنائی .رجوع به توانگر و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
بیشلغ
لغتنامه دهخدا
بیشلغ. [ ب ِ ل ِ ] (ترکی ،اِ) بشلغ. پول . نقدینه . نقد. سیم . بیشلک . بر طبق تحریر ترکی معنای آن «پنجی » (ذوخمسة) است و «بیش » بمعنی پنج و «لک » بمنزله یاء نسبت در عربی است و در اصل نام پنج قرش طلا بوده است آنگاه در مفهوم آن توسعه داده شد و مقدار پنج...
-
چاقو کش
لغتنامه دهخدا
چاقو کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) چاقوکشنده . بازکننده ٔ تیغه چاقو برای زدن . کسی که مردم را با چاقو تهدید و گاهی مجروح و مقتول میکند تا نقدینه ٔ آنان را بگیرد یا برباید. ولگرد. هرزه گرد. عربده جو. بدمست . باج گیر. لات . شریر. فردی از افراد اراذل و ...
-
آجیل
لغتنامه دهخدا
آجیل . (اِ) خشک میوه . مجموع پسته ، بادام ، نخود، فندق ، تخمه ٔ کدو و تخمه ٔ هندوانه ٔ تف داده و نمک زده یا آچارده . || نقل ، مزه و توسعاً هر نعمت و فائده که از کسی بدیگری رسد از خوراک و پوشاک و نقدینه .- آجیل مشکل گشا ؛ خشک میوه ها باشد که زنان بنذر...
-
منقود
لغتنامه دهخدا
منقود. [ م َ ] (ع ص ) پول نقد و حاضر و آماده . (ناظم الاطباء). || نقدیافته . نقدینه یافته : همه گرانبار دو اجر جزیل و دو ثواب جمیل با مساکن خویش رفتندی یکی منقود از خزاین سلطان و یکی موعود از حضرت رحمان . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 420).
-
بیشلک
لغتنامه دهخدا
بیشلک . [ ب ِ ل ِ ] (ترکی ، اِ) (از: «بیش » ترکی بمعنی پنج + «لک » ادات نسبت بمعنی «ذو») اغلب ترکها آن را بصورت بشلک یا بشلغ نوشته اند و آن نقدینه ای ازنقره و بمبلغ پنج قروش بوده است و در نزد مصریان بیشلک قدیم و بیشلک جدید بمعنی همان بیشلغ بوده است ....
-
چندرغاز
لغتنامه دهخدا
چندرغاز. [ چ ِ دِ ] (اِمرکب ) شندرغاز. پولی بسیار کم . پول اندک . نقدینه ٔ ناقابل . تنخواهی سخت اندک . پولی بسیار ناچیز (بصورت تحقیر و تخفیف ). وجه اندک : این چندرغاز هم که مانده است صرف هوا و هوس خانم خواهد شد. (یادداشت مؤلف ).
-
تهی کیسه
لغتنامه دهخدا
تهی کیسه . [ ت َ / ت ِ / ت ُ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) بی پول . فقیر. آنکه در کیسه چیزی از نقدینه ندارد : از ساغر سپهر تهی کیسه می مخوروز سفره ٔ جهان سیه کاسه نان مخواه . خاقانی .کیسه برانند درین رهگذرهر که تهی کیسه تر آسوده تر. نظامی .تهی کیسه را از گره...
-
پلونده
لغتنامه دهخدا
پلونده . [ پ َ وَ دَ / دِ ] (اِ) بسته ٔ قماش را گویند و به عربی رزمه خوانند. (برهان قاطع). بسته ٔ جامه و قماش را گویند. (جهانگیری ). پرونده . پروند. (رشیدی ). این تبدیل همان پرونده است که گذشت اصل آن نیز پنده یعنی بسته ٔ قماش است . (آنندراج ). ظاهراً...