کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقاهت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نقاهت
لغتنامه دهخدا
نقاهت . [ ن َ هََ ] (از ع اِمص ) برخاستن از بیماری . نقه . نقوه . (یادداشت مؤلف ). نقاهت که معمولاً به معنی بیماری استعمال می شود در لغت به معنی فهمیدن است و مصدر فعل نقه به معنی بهبود توأم با ضعف «نقاهت » نیست بلکه «نقه » بر وزن «فرح » و «نقوه » ب...
-
واژههای همآوا
-
نقاهة
لغتنامه دهخدا
نقاهة. [ ن َ هََ ] (ع مص ) به شدن و برخاستن از بیماری و هنوز ضعف باقی است . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به نقه و نیز رجوع به نقاهت شود. || فهمیدن حدیث را. نقه . نقوه . نقهان . (اقرب الموارد). رجوع به نقه شود.
-
جستوجو در متن
-
هلس
لغتنامه دهخدا
هلس . [ هَُ ل ُ ] (ع ص ، اِ) به شدگان از بیماری . || مردمان ضعیف که نقاهت نداشته باشند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
دژواخ
لغتنامه دهخدا
دژواخ . [ دَژْ ] (اِ)درواخ . درشتی و غلظت و جلافت . || نقاهت . از بیماری برخاستن . (از برهان ). رجوع به درواخ شود.
-
ناقهی
لغتنامه دهخدا
ناقهی . [ ق ِ ] (حامص ) نقاهت . به شدگی از بیماری . (ناظم الاطباء). ناقه بودن . رجوع به ناقه شود.
-
ناخوش احوال
لغتنامه دهخدا
ناخوش احوال . [ خوَش ْ / خُش ْ اَ ] (ص مرکب ) بیمار. ناسالم . مریض . بدحال . که سالم و سر حال نیست . که نقاهت دارد.
-
ناچر
لغتنامه دهخدا
ناچر. [ چ َ ] (نف مرکب ) ناچران . ناچرنده . ناخوش . کسی که اشتهای خوردن غذائی ندارد. آن که از خوراک افتاده است . که نقاهت دارد. که میل به غذا ندارد.
-
مشتفی
لغتنامه دهخدا
مشتفی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) شفایابنده . (آنندراج ). دارای نقاهت و به شده از بیماری . (ناظم الاطباء).
-
منتقه
لغتنامه دهخدا
منتقه . [ م ُ ت َ ق ِه ْ ] (ع ص ) به شده از بیماری و ناقه و دارای نقاهت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
منقه
لغتنامه دهخدا
منقه . [ م ُ ق ِه ْ ] (ع ص ) برخاسته از بیماری و دارای نقاهت . (از فرهنگ جانسون ) (از اشتینگاس ) (از ناظم الاطباء).
-
به شدگی
لغتنامه دهخدا
به شدگی . [ ب ِه ْ ش ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت نقاهت مریض و شفای آن . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
انگشتال
لغتنامه دهخدا
انگشتال . [ اَگ ِ ] (ص ) بیمارناک . (لغت فرس اسدی ). مردم ضعیف و نحیف و علیل و بیمارناک و صاحب نقاهت . (برهان قاطع). بیمار و دردناک و صاحب نقاهت . (آنندراج ) : ز خان و مان قرابت به غربت افتادم بماندم اینجا بی سازو برگ و انگشتال . ابوالعباس (از لغت فر...
-
نقیه
لغتنامه دهخدا
نقیه . [ ن َ ] (ع ص ) ناقه . ضعیف وبه شده از بیماری . (ناظم الاطباء). صاحب نقاهت . (یادداشت مؤلف ). از ناخوشی برخاسته . رجوع به ناقه شود.