کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نقال
لغتنامه دهخدا
نقال . [ ن َق ْ قا ] (ع ص ) فرس نقال ؛ اسب که زودزود بردارد پاها را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسب که به سرعت قدم بردارد. (از اقرب الموارد) (از المنجد). منتقل . مناقل . (متن اللغة) (المنجد). || آنکه چیزها را از موضعی به موضع دیگر نقل کند. (از اقرب ا...
-
نقال
لغتنامه دهخدا
نقال . [ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ نَقل . رجوع به نَقل شود. || ج ِ نَقَل . رجوع به نَقَل شود. || ج ِ نِقل . رجوع به نِقل شود. || ج ِ نَقلَة. رجوع به نقلة شود. || (مص ) زودزودبردارنده ٔ قوائم گردیدن اسب . (منتهی الارب ). به سرعت قدم برداشتن اسب . (از اقرب المو...
-
جستوجو در متن
-
نقلة
لغتنامه دهخدا
نقلة. [ ن َ ل َ ] (ع اِ) پیکان تیر که پهن و کوتاه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). واحد نِقال است . (از اقرب الموارد). ج ، نِقال .
-
سامر
لغتنامه دهخدا
سامر.[ م ِ ] (ع ص ) افسانه گوینده . افسانه گویندگان . اسم جمع است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نقال . ج ، سُمّار.
-
مقلدپیشه
لغتنامه دهخدا
مقلدپیشه . [ م ُ ق َل ْ ل ِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) نقال و رقاص و خنیاگر. (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
چراغ ا
لغتنامه دهخدا
چراغ ا. [ چ ِ غَل ْ لاه ] (اِ مرکب ) پول یا نذری که بدرویشان و نقالان دهند. (ناظم الاطباء) وجهی که درویش در معرکه از تماشاچیان ستاند. نقدی که بدرویش معرکه گیر یا نقال دهند. پولی که بر بساط معرکه گیر یا نقال اندازند. رجوع به چراغ و چراغ خواستن شود.
-
نقالی
لغتنامه دهخدا
نقالی . [ ن َق ْ قا ] (حامص ) افسانه گوئی . قصه گوئی . (ناظم الاطباء). نقل گوئی . داستانسرائی . عمل نقال و نقل گو.
-
مسامر
لغتنامه دهخدا
مسامر. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر مسامرة. کسی که در شب هم سخن شخص باشد. (اقرب الموارد). قصه سرا. نقال . افسانه سرا. و رجوع به مسامرة شود. || شب زنده دار. شب نشین .
-
نقالة
لغتنامه دهخدا
نقالة. [ ن َق ْقا ل َ ] (ع ص ) تأنیث نقّال . رجوع به نَقّال شود.- سیم نقالة ؛ سیمی که بدان چیزی را از جائی به موضعی دیگر نقل کنند.- ملک نقاله ؛ ملکی که اجساد مردگان را از اراضی متبرکه به برهوت و دیگر جاهای بد نقل کند. (یادداشت مؤلف ).|| (اِ) نیم د...
-
افسانه گوی
لغتنامه دهخدا
افسانه گوی . [ اَ ن َ ] (نف مرکب ) کنایه است از نقال وقصه گوی . (انجمن آرای ناصری ). افسانه گو : زر افتاد در دست افسانه گوی بدررفت از آنجا چو زر تازه روی . سعدی (بوستان ).مطرب و شطرنج باز و افسانه گوی راه ندهند. (از مجالس سعدی ). رجوع به افسانه و افس...
-
زبان ران
لغتنامه دهخدا
زبان ران . [ زَ ] (نف مرکب ) صاحب قیل و قال و پرگوی . (برهان قاطع). آنکه سخن بی محابا گوید و بسیار گوید. (آنندراج ). پرگوی و کسی که سخنش دراز و طولانی باشد. (ناظم الاطباء). || بلیغ و زبان آور. (ناظم الاطباء). || مجازاً، قصه خوان . (برهان قاطع).اطلاق ...
-
گیور
لغتنامه دهخدا
گیور. [ گی وَ ](ص ) نقل کننده و سخن راننده و قصه خوان و افسانه گوی باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). نقال . قوال . گوینده . || (اِ) در اصطلاح علمی به معنی حس مشترک است و آن قوه ای است مرتب در مقدم تجویف دماغ و اجتماع صور محسوس...
-
نقل
لغتنامه دهخدا
نقل . [ ن َ ق َ ] (ع اِمص ) حاضرجوابی در سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || جدل . (اقرب الموارد). || (اِ) پَر که ازتیری بر تیری دیگر نهند. || سنگ ریزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سنگ . (از مهذب الا...
-
دستان زن
لغتنامه دهخدا
دستان زن . [ دَ زَ ] (نف مرکب ) دستان زننده . جادو و افسونگر. مکار و حیله باز. (ناظم الاطباء). فریبکار. حیله گر. گربز. || نقال و قصه خوان . || کسی که دست بر سیمهای ساز و یا کلید آن میزند. (ناظم الاطباء). زخمه زن . || نغمه سرا. (آنندراج ). آوازه خوان ...