کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقاط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نقاط
لغتنامه دهخدا
نقاط. [ ن َق ْ قا ] (ع ص ) نقطه گذارنده ٔ بر حرف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه کراسه را نقط زند. (مهذب الاسماء). نقطه زن . نقطه کننده . (فرهنگ خطی ). نقطه نهنده .
-
نقاط
لغتنامه دهخدا
نقاط. [ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ نقطه . رجوع به نقطه شود. || قطعات پراکنده : نقاط من الکلام و نقط؛القطع المتفرقة منها. (منتهی الارب ). || نواحی . مناطق . مواضع: نقاط گرمسیر، نقاط سوق الجیشی .
-
واژههای همآوا
-
نقاة
لغتنامه دهخدا
نقاة. [ ن َ ] (ع اِ) برگزیده ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خیار و خلاصه ٔ هر چیز. نقاوة. نقایة. (از اقرب الموارد). || آنچه دور کنند از گندم وقت پاک کردن . نُقاة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آنچه بیفتد از طعام . (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد...
-
نقاة
لغتنامه دهخدا
نقاة. [ ن ُ ] (ع اِ) نقاة. رجوع به نَقاة شود.
-
جستوجو در متن
-
طابران
لغتنامه دهخدا
طابران . [ ب َ ] (اِخ ) یکی از نقاط قلمرو ابوخزیمه بوده است . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو).
-
تلفن چی
لغتنامه دهخدا
تلفن چی . [ ت ِ ل ِ ف ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) متصدی تلفن . کسی که در پشت دستگاه مرکزی تلفن نشیند و تلفنهای تقاضاکنندگان را به نقاط مختلف وصل کند. کسی که روابط تلفنی را در نقاط مختلف میان اشخاص برقرار کند. رجوع به تلفن شود.
-
کاسمنده
لغتنامه دهخدا
کاسمنده . [ م َ دِ ] (اِخ ) از نقاط آمل بخش لیتکوه . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد، بخش انگلیسی ص 113).
-
کازبک
لغتنامه دهخدا
کازبک . [ ب ِ ] (اِخ ) یکی از بلندترین و مرتفعترین نقاط قفقاز مرکزی نزدیک گردنه ٔ «داریل » . جمعیت 5043 تن .
-
قنة
لغتنامه دهخدا
قنة. [ ق ُن ْ ن َ ] (اِخ ) منزلی است از حومانةالدراج در راه مدینه به بصره و گویند کوهی است . نقاط دیگری نیز بدین نام موسومند. رجوع به معجم البلدان شود.
-
ببک
لغتنامه دهخدا
ببک . [ ب ِ ب ِ ] (اِخ ) نام قلعه ای در ترکیه ٔ اروپا نزدیک قسطنطنیه واقع در یکی از نقاط بسیار زیبای کرانه ٔ بسفور.
-
خودشناس
لغتنامه دهخدا
خودشناس . [ خوَدْ / خُدْ ش ِ ] (نف مرکب ) آنکه عارف بخود است . آنکه خود را شناخته و نقاط ضعف و قوت خود را دریافته است . مسلط بر نفس خود. واقف بخود.
-
مجانب
لغتنامه دهخدا
مجانب . [ م ُ ن ِ ] (ع ص ) دور شونده . دوری گزیننده . خلاف موءالف : ... و استرضاء جوانب از موءالف و مجانب و اقارب و اباعد ... و مناصح و مخالص و مماذق تمام به اتمام رسانید. (مرزبان نامه ). || (اصطلاح هندسی ) خط مستقیمی را مجانب یک منحنی می گویند که چو...
-
کویر سیستان
لغتنامه دهخدا
کویرسیستان . [ ک َ رِ ] (اِخ ) قسمتی است از ولایت سیستان از کوههای قائن تا نوشکی . طول آن 600 هزارگز است و ظاهراً بدترین نقاط ایران می باشد و دشت ناامید در شمال شرقی آن واقع است . بااینکه رود هیرمند در آن جاری است بر اثر فرورفتگی سطح آن 90 گز از نقاط...