کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقاض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نقاض
لغتنامه دهخدا
نقاض . [ ن َق ْ قا ] (ع ص ) بار گران که پشت را لاغر گرداند یاگران سازد چنانکه آواز برآید از آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || شکننده ٔ عهد و پیمان . (ناظم الاطباء). || ابریشم فروش . (مهذب الاسماء).
-
نقاض
لغتنامه دهخدا
نقاض . [ ن ِ ] (ع مص ) مناقضة. (المنجد) (اقرب الموارد). رجوع به مناقضة شود. || (اِمص ) خلاف گوئی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
نقاض
لغتنامه دهخدا
نقاض . [ ن ُق ْ قا ] (ع اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
نغاز
لغتنامه دهخدا
نغاز. [ ن ُغ ْ غا ] (ع ص ، اِ) فتنه انگیزان . تباهی افکنندگان میان قوم . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نزاغ . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
-
نغاض
لغتنامه دهخدا
نغاض . [ ن َغ ْ غا ] (ع ص ) ستبر و شکن دار. (منتهی الارب ) (آنندراج ).- غیم نغاض ؛ ابر که در پی یکدیگر بجنبد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ابرهای متراکم . ناغض . (اقرب الموارد). و ابرهای انبوه که از پی یکدیگر متحیرانه بجنبند بی آنکه ...
-
نقاز
لغتنامه دهخدا
نقاز. [ ن َق ْ قا ] (ع اِ) گنجشک ریزه ، یا مرغی است دیگر. (منتهی الارب ). صغارالعصافیر. (المنجد). گنجشک ریزه و بچه . (ناظم الاطباء). نوعی پرنده است و گفته اند: گنجشک خرد. (از اقرب الموارد).نُقّاز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، نقاقیز.
-
نقاز
لغتنامه دهخدا
نقاز. [ ن ُ ] (ع اِ) بیمارئی است ستور را شبیه طاعون که بحدوث آن برمی جهد چنانکه بمیرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مانند نزاء. (از اقرب الموارد).
-
نقاز
لغتنامه دهخدا
نقاز. [ ن ُق ْ قا ] (ع اِ) رجوع به مدخل بالا شود.
-
جستوجو در متن
-
نقاضة
لغتنامه دهخدا
نقاضة. [ ن ِ ض َ ] (ع اِمص ) حرفه ٔ نَقّاض . (از اقرب الموارد). رجوع به نقاض شود.
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمدبن حسن شاشی شافعی ملقب به نقاض و مکنی به ابوشریح . فقیهی ثقة و صدوق است و از ابوالحسن محمدبن عبدالرحمن دباس روایت دارد و ابوعبداﷲ فراوی و ابوالقاسم سحامی از او روایت کنند. وی بسال 407 هَ . ق . یا پیش از آن درگذشت . (تا...
-
حدائق
لغتنامه دهخدا
حدائق . [ ح َ ءِ ] (اِخ ) حدائق معلقه ٔ بابل یا حدائق معلقه ٔ سمیرامیس در بابل قدیم . یکی از عجائب هفتگانه ٔ جهان است : و حدائق معلقه هفت باغ یکی از بر دیگر منسوب به بابلیان در انجمن بساتین و باغات و چمن حدائق و جنات که هریک بهشت را بحقیقت از نزاهت و...
-
بریشم
لغتنامه دهخدا
بریشم . [ ب َ ش َ ] (اِ) ابریشم . افریشم . (آنندراج ). ابریسم . قز. رجوع به ابریشم شود : بیابید از این مایه دیبای روم که پیکر بریشم بود زرْش بوم . فردوسی .کرم کز توت بریشم کند آن نیست عجب چه عجب از زمی ار دُر دهد و گوهر بر. فرخی .بهمه شهر بود از آن آ...