کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقابی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نقابی
لغتنامه دهخدا
نقابی . [ ن َق ْ قا ] (حامص ) عمل نقاب . رجوع به نَقّاب شود : زلف شب چون نقاب مشکین بست شه ز نقابی نقیبان رست .نظامی .
-
نقابی
لغتنامه دهخدا
نقابی . [ ن ِ ] (اِخ ) از شعرای تبریز است . در بدخشان ولادت و در تبریز نشو و نما یافت : در شرح زلزله ٔ تبریز مثنوی سروده است :ز دهشت لرزه بر مردم درآویخت که رنگ سرمه ٔ چشم بتان ریخت زمین از بس که چون دریا خروشیدمنار از خاک چون فواره جوشید. (از صبح گل...
-
واژههای مشابه
-
هم نقابی
لغتنامه دهخدا
هم نقابی . [ هََ ن ِ ](حامص مرکب ) در یک پرده بودن . همنشینی : چه فرمایی ؟ دلی با این خرابی کنم با اژدهایی هم نقابی ؟نظامی .
-
جستوجو در متن
-
روی نه
لغتنامه دهخدا
روی نه . [ ن ِه ْ ] (اِ مرکب ) روینه . نقابی که بر روی اندازند. (ناظم الاطباء). رجوع به رویوانه شود.
-
بینی ور
لغتنامه دهخدا
بینی ور. [ وَ ] (اِمرکب ) نقابی که میپوشاند بینی را. (ناظم الاطباء).
-
روبازی
لغتنامه دهخدا
روبازی . (حامص مرکب ) روباز بودن . بی حجاب بودن . بی حجابی یعنی بی چادری و بی نقابی زن . || گستاخی . وقاحت . بیشرمی . و رجوع به رو و روباز شود.
-
نقاب بستن
لغتنامه دهخدا
نقاب بستن . [ ن ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) نقاب بر رخ زدن : نقاب چینی و رومی به نیسان همی بندد صبا بر روی هامون . ناصرخسرو.زین هزاران شمع کآن آید پدیدتا ببندد روی چرخ از شب نقاب . ناصرخسرو.تا بپوشد زمین ز سبزه لباس تا ببندد هوا ز ابر نقاب . مسعودسعد.شب ع...
-
ماسک
لغتنامه دهخدا
ماسک . (فرانسوی ، اِ) آنچه که چهره ٔ خود را بدان بپوشانند. نقاب . || (مخصوصاً) صورتک عجیب و غریب که برای تغییر شکل یا مخفی کردن قیافه ٔ حقیقی به چهره زنند و در جشنها بدان صورت ، خود را ظاهر سازند. (فرهنگ فارسی معین ). صورت مستعار که بر روی نهند بازی ...
-
نقاب بربستن
لغتنامه دهخدا
نقاب بربستن . [ ن ِ ب َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) نقاب بر رخ زدن : ز سر بنهاد شاخ گل به باغ آن تاج پر درش به رخ بربست خورشید آن نقاب خز خلقانش . ناصرخسرو.پری روی از نظر غایب نگرددوگر صد بار بربندد نقابی .سعدی .
-
نقاب کشیدن
لغتنامه دهخدا
نقاب کشیدن . [ ن ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) نقاب کشیدن بر چیزی ؛ پرده بر آن انداختن . آن را زیر پرده و روی پوشی پنهان کردن : نوعروسی است این که از رویش خاطر او بر او کشیده نقاب . ناصرخسرو.چو شد آفتاب مرا روی ْ زردنقابی به من درکش از لاجورد. نظامی . ...
-
غایب گردیدن
لغتنامه دهخدا
غایب گردیدن . [ ی ِ گ َ دی دَ] (مص مرکب ) پنهان شدن : تا در سخن بر تو بسته نگردد و فایده ٔ سخن غایب نگردد. (قابوس نامه ).پریروی از نظر غایب نگرددوگر صد بار بربندد نقابی . سعدی (بدایع).و طایفه ای به وجد از حضور غایب میگردد. (مجالس سعدی ).
-
بالماسکه
لغتنامه دهخدا
بالماسکه . [ ک ِ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) مرکب از بال بمعنی رقص و ماسک (روپوش و آنچه روی را بپوشاند، صورتک ). و آن نوعی رقص دسته جمعی است که رقصندگان چهره را در نقابی یا روپوشی و یا صورتکی بپوشانند تا شناخته نشوند و گاه این صورتکها بشکل و هیأت و صورت ...
-
نفحات
لغتنامه دهخدا
نفحات . [ ن َ ف َ ] (ع اِ) بوهای خوش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ج ِ نَفحَة. رجوع به نفحة شود : ز بنفشه زار زلفش نفحات عید الاسوی فخر دین و دولت شه دادگر نیاید. خاقانی .گوش هش دارید این اوقات رادرربائید اینچنین نفحات را. مولوی .نفحات صبح دانی به چه ...