کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفع گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نفع گرفتن
لغتنامه دهخدا
نفع گرفتن . [ ن َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) فایده بردن . نفع بردن : از شکر نفع همی گیرد بیمار و درست دشمن و دوست از ایشان همه می نفع برند. ناصرخسرو.|| ربا خوردن . سود و نزول پول را از بدهکار گرفتن .
-
واژههای مشابه
-
نفع بخشیدن
لغتنامه دهخدا
نفع بخشیدن . [ ن َ ب َ دَ ] (مص مرکب ) سود دادن . فایده رساندن . || اثر کردن . تأثیر کردن . مؤثر افتادن .
-
نفع بردن
لغتنامه دهخدا
نفع بردن . [ ن َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) سود بردن . بهره ور شدن . بهره مند شدن . فایده حاصل کردن : از شکر نفع همی گیرد بیمار و درست دشمن و دوست از ایشان همه می نفع برند. ناصرخسرو.ز الماس او بسکه دل نفع بُردتوان سوده اش را به یاقوت خورد.ملاطغرا (از آنندرا...
-
نفع دادن
لغتنامه دهخدا
نفع دادن . [ ن َ دَ ] (مص مرکب ) سود رساندن . فایده دادن : باران بی محل ندهد نفع کشت را. صائب (از آنندراج ).|| بهره دادن . سود پول به طلبکار رباخوار دادن .
-
نفع داشتن
لغتنامه دهخدا
نفع داشتن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) سودمند بودن . مفید بودن . || مؤثر بودن . اثر بخشیدن : فلان دارو نفع دارد؛ در بهبود و حال بیمار مؤثر است .
-
نفع کردن
لغتنامه دهخدا
نفع کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سود بردن . فایده بردن . || سود رساندن . فایده دادن : این معامله فلان مبلغ برایش نفع کرد. || مؤثر افتادن و تأثیر کردن دارو یا سخن در کسی .
-
ذی نفع
لغتنامه دهخدا
ذی نفع. [ ن َ ] (ع ص مرکب ) در تداول فارسی بمعنی خداوند نفع: او در این امرنفع نیست . اشخاص ذینفع.
-
بی نفع
لغتنامه دهخدا
بی نفع. [ ن َ ] (ص مرکب ) (از: بی + نفع) بدون سود. بی فایده . بی بهره : نفع و ضر و خیر و شر از کار و بار مردمست پس تو چون بی نفع و خیری ، بل همه شری و ضر؟ ناصرخسرو.و رجوع به نفع شود.
-
جستوجو در متن
-
بل گرفتن
لغتنامه دهخدا
بل گرفتن . [ ب ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) دولک یا توپ بازی چلتوپ را از هوا گرفتن . (از فرهنگ لغات عامیانه ). دولک را از هوا گرفتن . از هوا گرفتن دولک در بازی الک دولک که سبب بردن بازی است . از هوا گرفتن چیزی پرتاب کرده . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به...
-
قبض جان
لغتنامه دهخدا
قبض جان . [ ق َ ض ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گرفتن روح . گرفتن جان : همی فرست به تسلیم و قبض جان ملکی که از سلامت ایمان بود بشیر مرا. سوزنی .- قبض کردن جان ؛ گرفتن جان : از پی تهذیب ملک قبض کنی جان خصم کز پی تریاک نوش نفع کند زهرمار.خاقانی .
-
رنگ بستن
لغتنامه دهخدا
رنگ بستن . [ رَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بستن ماده ٔ ملون مخصوص به موهای سر و صورت برای سیاه کردن آن . رجوع به رنگ ذیل معنی وسمه و حب النیل شود. || فایده برداشتن . نفع گرفتن .
-
استفادة
لغتنامه دهخدا
استفادة. [ اِ ت ِ دَ ] (ع مص ) استفادت . فایده گرفتن . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج المصادربیهقی ). فائده بردن : تا حکماء آنرا برای استفادت مطالعه کنند. (کلیله و دمنه ). تا بر خوانندگان استفادت و اقتباس آسانتر باشد. (کلیله و دمنه ).- استفاده کردن ؛ ...
-
صرفه بردن
لغتنامه دهخدا
صرفه بردن . [ص َ ف َ / ف ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) سبقت نمودن و پیشی گرفتن . (برهان ). پیشی گرفتن . (انجمن آرا) : ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست نان حلال شیخ ز آب حرام ما. حافظ.راه عشق ار چه کمینگاه کماندارانست هرکه دانسته رود صرفه ز اعدا نبرد. حافظ.د...