کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفرین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پشوریدن
لغتنامه دهخدا
پشوریدن . [ پ ُ دَ ] (مص ) نفرین کردن . لعن کردن .
-
علیه ما علیه
لغتنامه دهخدا
علیه ما علیه . [ ع َ ل َ هَِ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ نفرینی ) بر او باد آنچه بر اوست . در جایی گویند که در نفرین و آفرین به کسی دودل و مردد باشند. یا چون نام کسی را برند که اعمال یا عقاید نانیکو داشته است و نخواهند آشکارا او را نفرین و لعن ...
-
سغسیاه
لغتنامه دهخدا
سغسیاه . [ س َ ] (ص مرکب ) آنکه نفرین او درگیرد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به سغ شود.
-
بددعا
لغتنامه دهخدا
بددعا. [ ب َدْ، دُ ] (ص مرکب ) کسی که نفرین کند و لعنت نماید. (ناظم الاطباء).
-
لعان
لغتنامه دهخدا
لعان . [ ل َع ْ عا ] (ع ص ) بسیار نفرین و لعنت کننده . (منتخب اللغات ). نفرین کننده . (مهذب الاسماء): لایکون المؤمن طعاناً و لا لعانا. (از دزی ).
-
طعن و لعن
لغتنامه دهخدا
طعن و لعن . [ طَ ن ُ ل َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است . سرزنش و نفرین . رجوع به طعن و رجوع به لعن شود.
-
یارند
لغتنامه دهخدا
یارند. [ رَ ] (اِ) نفرین . (شعوری ج 2 ورق 443). و بیانکی می گوید فارسی است به معنی دشنام و دشنام دادن .
-
جدبه کمرزده
لغتنامه دهخدا
جدبه کمرزده . [ ج َ ب ِ ک َ م َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) در تداول عامه ، نفرین یا فحشی است .
-
زقنبود
لغتنامه دهخدا
زقنبود. [ زَ ن َ ] (اِ) نفرین گونه ای است چون قزل قورت و زهرمار و مانند آن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
سمیز
لغتنامه دهخدا
سمیز. [ س َ ] (اِ) به معنی دعا باشد که در برابر نفرین است . (برهان ) (آنندراج ). از لغت دساتیری است . رجوع به فرهنگ دساتیر ص 253 شود.
-
فریه
لغتنامه دهخدا
فریه . [ ف َ ] (اِ) نفرین و لعنت . (فرهنگ فارسی معین ) : همی کرد بر رهنمایش فریه چوره را رها کرد و آمد بدیه .فردوسی .
-
لاعن
لغتنامه دهخدا
لاعن . [ ع ِ ] (ع ص ) دورکننده . || دشنام دهنده . دعای بد و نفرین کننده . (از منتهی الارب ).
-
لعن کردن
لغتنامه دهخدا
لعن کردن . [ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نفرین کردن : از اول نفس خود را کن مسلمان پس آنگه لعن کن بر کفر شیطان .پوریای ولی .
-
لعنةاﷲ علیه
لغتنامه دهخدا
لعنةاﷲ علیه . [ ل َ ن َ تُل ْ لا هَِ ع َ ل َی ْه ْ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ نفرینی ) نفرین خدای بر وی باد.
-
لعنةاﷲ علیها
لغتنامه دهخدا
لعنةاﷲ علیها. [ ل َ ن َ تُل ْ لا هَِ ع َ ل َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ نفرینی ) نفرین خدای بر آن زن باد.