کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفروج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نفروج
لغتنامه دهخدا
نفروج . [ ن َ / ن ُ ] (اِ) چوبی که خمیر نان را بدان پهن کنند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آن را به عربی مدمک خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ). چوبک . شوبق [ معرب چوبک ] . مطمله . وردنه . تیروَرکُن . تیر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به نغروچ شود...
-
جستوجو در متن
-
مطملة
لغتنامه دهخدا
مطملة. [ م ِ م َ ل َ ] (ع اِ) نغروچ . نان بازکن که به هندی بیان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چوبه ٔ نان پختن . (مهذب الاسماء) شوبق و آن چیزی است که نان را بدان پهن کنند. (از اقرب الموارد). نفروج و وردنه . (ناظم الاطباء). و رجوع به وردنه و شوبق شو...
-
وردنه
لغتنامه دهخدا
وردنه . [ وَ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ) واردن . چوبک . شوبق [ معرب ] . تیرک . چوبی باشد هردو سر باریک و میان گنده که خمیر نان را بدان پهن سازند. (ناظم الاطباء) (برهان ). تیر رشته بری . نفروج . (ناظم الاطباء). نغروج . (ناظم الاطباء). محلاج . مرقاق . (یادداشت...
-
چوبک
لغتنامه دهخدا
چوبک . [ ب َ ] (اِ مصغر) چوب خرد و کوچک . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). جبیره و جباره ؛ چوبک هائی که بر استخوان شکسته بندند. کرظة؛ چوبک گوشه ٔ کمان . کظر؛ چوبک گوشه ٔ کمان . قعسری ؛ چوبک که بدان آسیای دستی گردانده شود. (منتهی الار...