کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفثة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نفثة
لغتنامه دهخدا
نفثة. [ ن َ ث َ ] (ع اِ) یکی نفث است . (از اقرب الموارد). رجوع به نفث شود. || دمیدگی . || دمیدگی افسونگر و دم دهنده . (ناظم الاطباء). || انداخته شده . (یادداشت مؤلف ). || کلام . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
نفسة
لغتنامه دهخدا
نفسة. [ ن ُ س َ ] (ع اِ) مهلت . زمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: لک فی هذا نفسة.
-
نفصة
لغتنامه دهخدا
نفصة. [ ن ُ ص َ ] (ع اِ) یک لخت خون . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). لخته ای خون . دفعة من الدم . (اقرب الموارد). ج ، نُفَص .
-
جستوجو در متن
-
نفثات
لغتنامه دهخدا
نفثات . [ ن َ ف َ ] (ع اِ) ج ِ نفثة. رجوع به نفثة شود.
-
ساقاط
لغتنامه دهخدا
ساقاط. (اِ) کارد تیز : رنود کارد و ساقاط کشیدند و خون خلقی از منتمیان درگاه بهرکوی و ساباط بر زمین ریختند. (نفثة المصدور زیدری ص 44).
-
پور سینا
لغتنامه دهخدا
پور سینا. [ رِ ] (اِخ ) مراد ابوعلی حسین بن عبداﷲبن سینا حکیم مشهور است : من مقیم دهر و عقل از نفثة المصدور من مایه ٔ احیای روح پور سینا ساخته . جلال الدین فریدون .رجوع به ابن سینا شود.
-
پیاده دوانیدن
لغتنامه دهخدا
پیاده دوانیدن . [ دَ / دِ دَ دَ ] (مص مرکب )کس فرستادن . بشتاب روانه کردن : آن بود که پیاده بدرگاه گیتی پناه دوانید و عرضه داشتی بدین حضرت فرستاد. (نفثة المصدور، از سبک شناسی ج 3 ص 235).
-
محموم
لغتنامه دهخدا
محموم . [ م َ ] (ع ص ) تب گرفته . (مهذب الاسماء). تب دار. (یادداشت مرحوم دهخدا): خطی چون دستگاه کفشگران پریشان عبارتی چون هذیان محموم نامفهوم . (از نفثة المصدور زیدری ).چنان سوزم که خامانم نبینندنداند تندرست احوال محموم . سعدی .|| مقدر. تقدیرشده . (ی...
-
مغانی
لغتنامه دهخدا
مغانی . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عامیانه ٔ مُغَنّیَة. (از محیط المحیط) (از دزی ). زنان سرودگوی . غناکنندگان و سرایندگان : سرود رود درود سلطنت او می داد و او غافل ، اغانی مغانی بر مثالث و مثانی مرثیه ٔ جهانبانی او می خواند. و او بیخبر. (نفثة المصدور چ ی...
-
مسعود
لغتنامه دهخدا
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن احمدبن عباس صوانی بیهقی ، مکنی به ابوالمحاسن و ملقب به فخرالزمان . ادیب و مفسر و شاعر قرن ششم هجری و متوفی به سال 544 هَ .ق . او راست : تفسیر القرآن . شرح الحماسة. صیقل الالباب ، در اصول . التذکرة، در چهار جلد. التنقی...
-
مفارق
لغتنامه دهخدا
مفارق . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مَفرَق یا مِفرَق .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به مفرق شود. || مأخوذ از تازی ، فرق سر و محل جدا کردگی مویهای سر از هم . (ناظم الاطباء) : صبح مشیب از مشارق مفارق بردمیده ... (نفثة المصد...
-
مقنع
لغتنامه دهخدا
مقنع. [ م ُ ن ِ ] (ع ص ) اقناع کننده . راضی کننده . خرسند کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مقنعی که دل خرسند گرداند نشنوده ام و مشبعی که غلت ضمیر بنشاند استماع نکرده . (نفثة المصدور چ یزدگردی ص 11).- جواب مقنع ؛ پاسخی بسنده . پاسخی که شنونده را ...
-
منغص
لغتنامه دهخدا
منغص . [ م ُ ن َغ ْ غ ِ ] (ع ص ) کسی و یا چیزی که زندگانی را بر کسی سخت و تیره میکند. (ناظم الاطباء). ناخوش و ناگوار کننده . مکدرکننده : به مرضی انجامید که آخر امراض و منغص اغراض بود. (راحةالصدور راوندی ). اگر فرقت خانه و وطن ، منغص این حال نبودی جمع...