کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نفتی
لغتنامه دهخدا
نفتی . [ ن َ ] (ص نسبی ) منسوب به نفت . مربوط به نفت . رجوع به نفت شود. || نفت فروش . که نفت به مردم فروشد. || وسیله ٔ نفت سوز. ابزار گرم کردن و روشن کردن که با نفت کار کند: چراغ نفتی ، بخاری نفتی ، آبگرم کن نفتی . || نفت دار. نفت خیز.- مناطق نفتی ؛...
-
واژههای مشابه
-
نفتی شدن
لغتنامه دهخدا
نفتی شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به نفت آلوده گشتن . بوی نفت گرفتن .
-
چراغ نفتی
لغتنامه دهخدا
چراغ نفتی . [ چ َ / چ ِن َ ] (اِ مرکب ) چراغ نفت . چراغی که روغن سوخت آن نفت باشد. چراغی که با نفت سوزد. مقابل چراغ برق . لامپانفتی . چراغی که دارای لامپ و فتیله و جای نفت است .
-
واژههای همآوا
-
نفطی
لغتنامه دهخدا
نفطی . [ ن َ ] (ص نسبی ) منسوب به نفت . (ناظم الاطباء). || از نفت . مربوط به نفت : صنایع نفطی . || خاص نفت . مخصوص نفت : ظرف نفطی . || نفطفروش . نفت فروش . || آلوده به نفت . نفت آلود. || (اِ) جای فروش نفت . فروشگاه نفت . در تمام معانی رجوع به نفتی شو...
-
جستوجو در متن
-
کالری فیکس
لغتنامه دهخدا
کالری فیکس . (اِ) لغت فرانسه ، با حرارت ثابت . || اصطلاحاً نوعی بخاری نفتی .
-
نفت آلود
لغتنامه دهخدا
نفت آلود. [ ن َ ] (ن مف مرکب ) به نفت آلوده . نفتی .
-
چراغ حلبی
لغتنامه دهخدا
چراغ حلبی . [ چ َ / چ ِ غ ِ ح َ ل َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چراغی که پایه و جای نفت آن از حلب ساخته شده باشد. کم بهاترین و بیدوام ترین انواع چراغ نفتی . نوعی چراغ نفتی ساخته شده از حلب .
-
نفطآلود
لغتنامه دهخدا
نفطآلود. [ ن َ ] (ن مف مرکب ) نفت آلود. نفتی . به نفت آلوده شده . رجوع به نفت آلود شود.
-
شیشه لامپا
لغتنامه دهخدا
شیشه لامپا. [ شی ش َ/ ش ِ ] (اِ مرکب ) شیشه ای که بر چراغهای نفتی گذارندروشنایی و ممانعت از خاموشی را. (یادداشت مؤلف ).
-
امشی
لغتنامه دهخدا
امشی . [ اِ ] (اِ) دارویی از مواد نفتی که آن رابرای دفع حشرات بخصوص مگس با تلمبه بهوا می پاشند.
-
پایدار بودن
لغتنامه دهخدا
پایدار بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) مقاومت کردن : من باری ار به هجو فتم خیزم تو پایدار باش که تا نفتی .سوزنی .
-
تریپولی
لغتنامه دهخدا
تریپولی . [ ت ْ پ ُ ] (اِخ ) شهر و بندری در شمال لبنان است که 100000 تن سکنه دارد و یکی از بنادر نفتی است .