کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نغمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نغمه ساز
لغتنامه دهخدا
نغمه ساز. [ ن َ م َ / م ِ] (نف مرکب ) نغمه پرداز. (ناظم الاطباء) : زند زردشت نغمه ساز بر اومغ چو پروانه خرقه باز بر او.نظامی . || خنیاگر. نوازنده : صداخیز گردد به صداهتزازکف باده اش چون کف نغمه ساز.امیرخسرو (از آنندراج ).
-
نغمه سازی
لغتنامه دهخدا
نغمه سازی . [ ن َ م َ / م ِ] (حامص مرکب ) عمل نغمه ساز. رجوع به نغمه ساز شود.
-
نغمه سرا
لغتنامه دهخدا
نغمه سرا. [ ن َ م َ / م ِ س َ ] (نف مرکب ) آوازخوان . خواننده : من که سراینده ٔ این نوگلم باغ ترا نغمه سرا بلبلم . نظامی .تو نیز باده به چنگ آر و راه صحراگیرکه مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد.حافظ.
-
نغمه سرای
لغتنامه دهخدا
نغمه سرای . [ ن َ م َ / م ِ س َ ] (نف مرکب ) نغمه سرا : همه پشت پیلان پر از کوس و نای در و دشت پر بانگ نغمه سرای . فردوسی .مرغ زیرک نشود در چمنش نغمه سرای هر بهاری که به دنبال خزانی دارد.حافظ.
-
نغمه سرایی
لغتنامه دهخدا
نغمه سرایی . [ ن َ م َ / م ِ س َ] (حامص مرکب ) عمل نغمه سرا. رجوع به نغمه سرا شود.
-
نغمه سنج
لغتنامه دهخدا
نغمه سنج . [ ن َ م َ / م ِ س َ ](نف مرکب ) نغمه سرا : نخلبندان حدایق اخبارو نغمه سنجان بساتین اسحار. (حبیب السیر ج 3 ص 2).
-
نغمه سنجی
لغتنامه دهخدا
نغمه سنجی . [ ن َم َ / م ِ س َ ] (حامص مرکب ) عمل نغمه سنج : صدای خنده ٔ گل کار بلبل می کند صائب ندارد احتیاج نغمه سنجی گلستان ما. صائب (از آنندراج ).رجوع به نغمه سنج شود.
-
نغمه گر
لغتنامه دهخدا
نغمه گر. [ ن َ م َ / م ِ گ َ ] (ص مرکب ) نغمه سرا. نغمه پرداز. نغمه طراز. سراینده : بلبل نغمه گر از باغ طرب شد به سفرگوش بر نوحه ٔ زاغان به حضر بگشائید.خاقانی .
-
نغمه گری
لغتنامه دهخدا
نغمه گری . [ ن َ م َ / م ِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل نغمه گر. رجوع به نغمه گر شود.
-
خوش نغمه
لغتنامه دهخدا
خوش نغمه . [ خوَش ْ / خُش ْ ن َ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) خوش آواز. خوش الحان . خوش آهنگ . خوش صدا. خوش ترانه : نوای مطرب خوش نغمه و سرود ستخج خروش عاشق سرگشته و عتاب نگار. مسعودی .از برای عاشقان مفلس اکنون بی طمعبلبل خوش نغمه گه شه رود و گه عنقا زند. سن...
-
زاد فی الطنبور نغمة
لغتنامه دهخدا
زاد فی الطنبور نغمة. [ دَ فِطْ طُم ْ رِ ن َ م َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) مثل است . (آنندراج ) (امثال وحکم دهخدا). کنایه از: بر آتش دامن زد. مصیبتی بر مصیبتها افزود. فتنه و حادثه ٔ تازه آورد : بود چشمش فتنه ٔ عالم ولی غمزه ٔ او زاد فی الطنبور شد. اثیری لاه...
-
جستوجو در متن
-
نغم
لغتنامه دهخدا
نغم . [ ن ِ غ َ ] (ع اِ) ج ِ نغمة. رجوع به نَغمَة شود.
-
نغم
لغتنامه دهخدا
نغم . [ ن ُ غ َ ] (ع اِ) ج ِ نغمة. رجوع به نُغمَة شود.
-
حلقی
لغتنامه دهخدا
حلقی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حلق . حروف حلقی و آن شش حرف است : همزه ، هاء، عین ، حاء، غین ، خاء. (آنندراج ). رجوع به حلق شود. || مشتی که بر گلو و زیر زنخ زنند و آنرا دوکارد و دوکاردی نیز گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا). || نغمه ٔ حلقی ؛ مقابل صناعی...
-
زندرود
لغتنامه دهخدا
زندرود. [ زَ ] (اِ مرکب ) نام نغمه ای از تار رباب . (ناظم الاطباء).