کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نعی
لغتنامه دهخدا
نعی . [ ن َ عی ی ] (ع اِ) خبر مرگ . نَعْی ْ. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به نَعْی ْ شود. || (ص ) خبر مرگ آرنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ناعی . (اقرب الموارد). خبر مرگ دهنده . || خبر مرگ داده شده . (ناظم الاطباء). || (مص ) نَ...
-
نعی
لغتنامه دهخدا
نعی . [ ن َع ْی ْ ] (ع اِ) خبر مرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(مهذب الاسماء). نَعی ّ. (منتهی الارب ). || (مص ) خبر مرگ مرده را به کسی دادن . خبر مرگ کسی دادن . (از منتهی الارب ). خبر مرگ کسی دادن . (از زوزنی ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). نَ...
-
واژههای همآوا
-
نای
لغتنامه دهخدا
نای . (اِ) نیی باشد که مطربان نوازند و به عربی مزمار خوانند. (برهان قاطع). چوبی میان تهی که آن را می نوازند. (آنندراج ). نی که آن را نوازند. (غیاث اللغات ). نی نوازندگی . (فرهنگ نظام ). نی باشد که می نوازند. (انجمن آرا). نی باشد که مطربان نوازند. (نا...
-
نای
لغتنامه دهخدا
نای . (اِخ ) نام قلعه ای است . (جهانگیری ). دزی بود که مسعود در آنجا دربند بود. (فرهنگ خطی ). نام قلعه ای که مسعودسعد در آن قلعه محبوس بوده . (برهان قاطع) : تا ببینی که به یک سال کندپر ز دینار و درم قلعه ٔ نای . فرخی .ز تاج شاهان پر کن حصار شادخ راچو...
-
نای
لغتنامه دهخدا
نای . (اِخ ) از دهات دهستان بالاولایت بخش حومه ٔ شهرستان کاشمر است و در 14 هزارگزی شمال شرقی کاشمر و 6 هزارگزی شمال جاده ٔ شوسه ٔ عمومی مشهد به کاشمر. در دامنه ٔ معتدل هوائی واقع است و 674 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصولش غلات و بادام و شغل اهالی ز...
-
نای
لغتنامه دهخدا
نای . (اِمص ) فخر. مباهات . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). و نائیدن مصدر آن است ، یعنی مباهات کردن . (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
نئی
لغتنامه دهخدا
نئی . [ ن ُ ئی ی ] (ع اِ) ج ِ نؤی است . رجوع به نؤی شود.
-
جستوجو در متن
-
نعیان
لغتنامه دهخدا
نعیان . [ ن ُ ] (ع مص ) نَعْی ْ. نَعی ّ. (منتهی الارب ) (متن اللغة). رجوع به نَعی ّ شود.
-
بدآگاهی
لغتنامه دهخدا
بدآگاهی . [ ب َ ] (اِ مرکب ) خبر بد. خبر مرگ . نعی . (یادداشت مؤلف ) : ور از من بدآگاهی آرد کسی مباش اندرین کار غمگین بسی .فردوسی .
-
نعو
لغتنامه دهخدا
نعو. [ ن َع ْوْ ] (ع اِ) دایره ٔ زیر بینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || خرمای تر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رطب . (اقرب الموارد) (متن اللغة). ابدالی است از لغت «مَعْوْ». (از متن اللغة). رجوع به معو شود. || کفتگی لف...
-
زبان
لغتنامه دهخدا
زبان . [ زَب ْ با ] (اِخ ) ابن سیاربن عمربن جابر از بنی مازن بن فزارة است وبا عیینةبن حصن مناظرت داشته است . از اشعار اوست :تعلم انه لاطبر الاعلی متطیر و هوالثبوربلی شی ٔ یوافق بعض شی ٔاحاییناً و باطله کثیرو من ینزح به لا بدیومایجی ٔ به نعی ّ او بشیر...
-
آگاهی
لغتنامه دهخدا
آگاهی . (حامص ، اِ) شناخت . خبَر. نباء. اطلاع . آگهی . || علم . معرفت . خبرت . وقوف . عرفان : پس آگاهی آمد به اسفندیارکه کشته شد آن شاهزاده سوار. فردوسی .پس آگاهی آمد بشاه بزرگ ز مهراب و دستان سام سترگ . فردوسی .پس آگاهی آمد ز فرخ پسربمادر که فرزند [...
-
خبر
لغتنامه دهخدا
خبر. [ خ َ ب َ ] (ع اِ) آگاهی . آگهی . اطلاع . وقوف . (از ناظم الاطباء) : خبر شد ورا زآنکه افراسیاب چو کشتی برآمد ابر روی آب . فردوسی .چو اندر نصیبین خبر یافتندهمه جنگ را تیز بشتافتند. فردوسی .چیزها خواستی پنهان چنانکه ... کس خبر نداشت . (تاریخ بیهقی...