کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نعومت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نعومت
لغتنامه دهخدا
نعومت . [ ن ُ م َ ] (ع مص ) نعومة. رجوع به نعومة شود. || (اِمص ) نرمی . استرخاء. نرمی و نازکی . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
نعومة
لغتنامه دهخدا
نعومة. [ ن ُ م َ ] (ع مص ) نرم و نازک گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نازک و نرم شدن . (از تاج المصادر بیهقی ). ناعم و لین شدن . (از متن اللغة): نعم الشی ٔ؛ لان ملمسه ، فهو ناعم . نَعمَة. (متن اللغة). || خوش عیش شدن . (یادداشت مؤلف ). وسعت گرفتن...
-
جستوجو در متن
-
رخاصة
لغتنامه دهخدا
رخاصة. [ رَ ص َ ](ع مص ) رُخوصة. نرم شدن و نازک گردیدن بدن . (ناظم الاطباء). مصدر است از رخص . (منتهی الارب ). نرم و نازک شدن . (آنندراج ). نعومت و نرمی . (از اقرب الموارد).
-
رهرهة
لغتنامه دهخدا
رهرهة. [ رَ رَ هََ ] (ع اِمص ) خوبی درخش رنگ بشره و بشاشت چهره و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || نعومت و نازکی بدن و نزاکت آن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
خوش عیشی
لغتنامه دهخدا
خوش عیشی . [ خوَش ْ / خُش ْ ع َ/ ع ِ ] (حامص مرکب ) رفاه حال . (یادداشت مؤلف ). نعم . نعومت : و پیوسته آن مدت را گذرانیده به فکاهت و خوش عیشی و افسانه . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ).
-
غید
لغتنامه دهخدا
غید. [ غ َ ی َ] (ع مص ) خمیدن گردن کسی و کژ گردیدن و مائل شدن اعطاف او. (منتهی الارب ) (آنندراج ). خمیده شدن گردن و نرم شدن شانه های کسی ، و این پسندیده و مطلوب است ، و صفت آن اَغیَد می آید. (از اقرب الموارد). || (اِمص ) نازکی . (منتهی الارب ) (آنندر...
-
ظلمانی
لغتنامه دهخدا
ظلمانی . [ ظُ ] (ع ص ) تار. تاری . تاریک . مُظلم . مُظلمة. تیره : همه درذات انسان هست حاصل گِلش ظلمانی و نورانیش دل . ناصرخسرو.صبح جهان افروز... کله ٔ ظلمانی از پیش برداشت . (کلیله و دمنه ). آن روز جوانان لشکر چالش میکردند تا بساط ظلمانی شب گسترده شد...
-
خشونت
لغتنامه دهخدا
خشونت . [ خ ُ ن َ ] (ع مص ) درشتی و زبری . (ناظم الاطباء). ضد لینت و نرمی ، خلاف نعومت . (یادداشت بخط مؤلف ). || غلظت . (از ناظم الاطباء) : خشونت این کلمه مؤثر آمد و او را بگرفتند و به خوارزم فرستادند. (از ترجمه ٔ یمینی ). امیر عضدالدوله با جلالت ق...
-
اسام
لغتنامه دهخدا
اسام . [ اَ ] (اِخ ) مملکتی است قدیمی در حد شمال شرقی نپال ، اکنون مقاطعه ایست در جانب شمال شرقی هندوستان جزو حکومت کلکته . موقع آن بین 25 درجه و 50دقیقه و 28 درجه و 20 دقیقه و 97 درجه و 30 دقیقه طول شرقی است . حد شمالی آن بهونان و از شمال شرقی تبت و...
-
نرمی
لغتنامه دهخدا
نرمی . [ ن َ ] (حامص ) ملاست . (ناظم الاطباء). مقابل زبری . (یادداشت مؤلف ) : مبین نرمی پشت شمشیر تیزگذارش نگر گاه خشم و ستیز. اسدی .پنجم ز ره دست بساوش که بدانی نرمی و درشتی چو ز خر خار گران را. ناصرخسرو. || نعومت . رخاصت . (یادداشت مؤلف ) : تن خن...
-
خال
لغتنامه دهخدا
خال . (ع اِ) برادر مادر. (از برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (ترجمان علامه جرجانی ص 45) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). به هندی مامون گویند. (غیاث اللغات ). کاکویه . دائی . آبو. آبی . ج ، اَخوال ، اَخوَلة، خُولَة، خُ...