کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نعوظ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نعوظ
لغتنامه دهخدا
نعوظ. [ ن ُ ] (ع مص ) برخاستن نره ٔ کسی . (از منتهی الارب ). برخاستن و راست شدن ذکر. (از متن اللغة). قیام الذکر. (تاج المصادر بیهقی ). برپای شدن مردی . برخاستن قضیب . (یادداشت مؤلف ). نَعظ. نَعَظ. (متن اللغة) (منتهی الارب ). رجوع به نعظ شود. || (اِم...
-
واژههای مشابه
-
نعوظ کردن
لغتنامه دهخدا
نعوظ کردن . [ ن ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برخاستن و راست شدن نره .
-
جستوجو در متن
-
ناعوظ
لغتنامه دهخدا
ناعوظ. (ع اِ) آنکه به نعوظ آرد ذکر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آن که سبب هیجان نعوظ گردد و نره را به نعوظ آرد. یهیج النعظ. (معجم متن اللغة). || دوای نعظ و نحو آن . گویند: شربنا الناعوظ. (ذیل اقرب الموارد).
-
نعظ
لغتنامه دهخدا
نعظ. [ ن َ ع َ ] (ع مص ) نعوظ. نَعظ. (منتهی الارب ). برخاستن ذکر. رجوع به نَعظ شود.
-
ناعظ
لغتنامه دهخدا
ناعظ. [ ع ِ] (ع ص ) نره ٔ نعوظکرده و برخاسته . (ناظم الاطباء). رجوع به نعظ و نعوظ شود.
-
اتمیرار
لغتنامه دهخدا
اتمیرار. [ اِ ] (ع مص ) سخت شدن نیزه . (منتهی الارب ). || سخت شدن نعوظ. اتمئرار.
-
ارساطون
لغتنامه دهخدا
ارساطون . [ ] (اِ) (شاید از ارکتوم لاطینی ) عاقونا. (بحر الجواهر). نعوظ و اختلاج شرم مرد همیشه و تمدّد اوعیه ٔ آب مردی .
-
تنقیض
لغتنامه دهخدا
تنقیض . [ ت َ ] (ع مص ) بیرون آوردن اسب نره را بی استواری نعوظ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
افریسموس
لغتنامه دهخدا
افریسموس . [ اَ ] (معرب ،اِ) بیونانی مرضی است که مردان را بهم میرسد و آن از شدت نعوظ است یعنی پیوسته آلت مرد ایستاده ، و به اسقاط همزه هم هست . (برهان ) (آنندراج ). مأخوذ از یونانی ، فریسمیوس یعنی بیماری است که در آن آلت مرد پیوسته در حالت نعوظ و را...
-
دروای شدن
لغتنامه دهخدا
دروای شدن . [ دَرْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برپا شدن .نصب شدن . افراخته شدن . منصوب گشتن . (ناظم الاطباء).- دروای شدن نره ؛ برخاسته شدن ذکر که به عربی نعوظ خوانند.
-
مشظظ
لغتنامه دهخدا
مشظظ. [ م ُ ش َظْ ظَ ] (ع ص ) راست ایستاد. (منتهی الارب ): جاء مشظظاً؛ آمد در حالتی که نره ٔ او نعوظ کرده بود. (ناظم الاطباء).
-
افرسیموس
لغتنامه دهخدا
افرسیموس . [ ] (اِ) بیونانی مرضی است که مردان رابهم میرسد و آن شدت نعوظ است یعنی پیوسته آلت مردی استاده می باشد و به اسقاط همزه هم هست . (هفت قلزم ).
-
نعظ
لغتنامه دهخدا
نعظ. [ ن َ ] (ع مص ) برخاستن نره . (آنندراج ). بلند شدن ذکر. قیام الذکر. (تاج المصادر بیهقی ). نعوظ. (منتهی الارب ). نَعَظ. (منتهی الارب )(متن اللغة). و اسم از آن نَعظ است . (متن اللغة).