کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نعنع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نعنع
لغتنامه دهخدا
نعنع. [ ن َ ن َ / ن ُ ن ُ ] (ع اِ) پودینه . (منتهی الارب ). نعناع . پودنه . (دهار). پودینه ٔ باغی . (از بحر الجواهر). رجوع به نعنا و نعناع شود : می نهم از شاخ ترخان زلف بر روی پنیرمی کشم از برگ نعنع وسمه بر ابروی نان .بسحاق .
-
نعنع
لغتنامه دهخدا
نعنع. [ ن ُ ن ُ ] (ع ص ) مرد دراز مضطرب خلقت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). || فرج باریک و دراز و فروهشته . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
نعنا
لغتنامه دهخدا
نعنا. [ ن َ ] (از ع ،اِ) نوعی از پودنه باشد و اصل آن نعناع است در عربی و پارسیان «ع » آخر را حذف کرده نعنا می گویند . (برهان قاطع). گیاهی معطر و مأکول از جنس پودنه که پذور نیز گویند. (ناظم الاطباء). پودینه . باغی . فودنج بستانی . فوتنج بستانی . پودن...
-
نانا
لغتنامه دهخدا
نانا. (اِ) پدر و مادر. || گیاهی که نعناع نیز گویند. (ناظم الاطباء).
-
نانا
لغتنامه دهخدا
نانا. (اِخ ) نَنَّه . (دزی ج 2 ص 632). نام مجسمه ٔ ربةالنوع اِرخ است که در سومر بوده است و آن را «نه نه » هم گفته اند. این مجسمه در حدود 2280 سال ق . م . به دست عیلامی ها - که شهر او را تصرف کردند - به غارت رفت . رجوع به ایران باستان ص 117 شود.
-
جستوجو در متن
-
افرسیمون
لغتنامه دهخدا
افرسیمون . [ ] (اِ) نعنع است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
حثرما
لغتنامه دهخدا
حثرما. [ ح َ ] (اِ) به سریانی نعناع و آن نوعی از پودنه است . نعنع .
-
پوذینه
لغتنامه دهخدا
پوذینه . [ ن َ / ن ِ] (اِ) نعنع. نعناع جویباری . رجوع به پودینه شود.
-
نعنعة
لغتنامه دهخدا
نعنعة. [ ن َ ن َ ع َ ] (ع اِ) واحد نعنع است . (از اقرب الموارد). رجوع به نعنع شود. || (مص ) کندی زبان ، یا بجای لع [ به ل ] نع [ به ن ] برآمدن از زبان . (از آنندراج ) (از منتهی الارب )(از تاج العروس ). || سست گردیدن نره ٔ اسب سپس قوت . (منتهی الارب )...
-
جلبو
لغتنامه دهخدا
جلبو. [ ج َ ] (اِ)سبزه و تره ای باشد شبیه به نعناع . (برهان ). پونه که سبزی شبیه به نعناع است . (فرهنگ نظام ) : فندق و خشخاش برقص آمده نعنع و جلبو بلب جویبار.مولوی (از فرهنگ نظام ).
-
نعنا
لغتنامه دهخدا
نعنا. [ ن َ ] (از ع ،اِ) نوعی از پودنه باشد و اصل آن نعناع است در عربی و پارسیان «ع » آخر را حذف کرده نعنا می گویند . (برهان قاطع). گیاهی معطر و مأکول از جنس پودنه که پذور نیز گویند. (ناظم الاطباء). پودینه . باغی . فودنج بستانی . فوتنج بستانی . پودن...
-
هیرازمای
لغتنامه دهخدا
هیرازمای . [ ] (اِ) پودنه ٔ جویباری . پودنه بر سه قسم است کوهی و جویباری و بستانی ، کوهی را فوتنج جبلی گویند و مر جویباری را هیرازمای خوانند و بوستانی را نعنع. (الابنیه عن حقایق الادویه ). و در برهان قاطع این کلمه به صورت «هیزارما» آمده است . (یادداش...
-
پودنه ٔ دشتی
لغتنامه دهخدا
پودنه ٔ دشتی . [ ن َ / ن ِ ی ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نعناع . نعنع. پودنه ٔ باغی . پودنه ٔ بستانی : صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی گوید از دیگ افزارهاست گرم و خشک است بدرجه ٔ سیم و لطیف کننده است . و در جای دیگر گوید: و باشد که به طلیهاء گرم حاجت آید ...