کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نعمتالله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نعمت
لغتنامه دهخدا
نعمت . [ ن ِ م َ ] (اِخ ) محمود (میرزا... خان ) فسائی ، متخلص به نعمت ، از شاعران قرن سیزدهم هجری قمری متولد در 1271 هَ . ق . و از حکام شهر فسا بوده است و دیوان اشعاری دارد، او راست :حرباصفت آفتاب رخشان در وصف تو واله است و حیران در وصف دهان نوشخندت ...
-
نعمت
لغتنامه دهخدا
نعمت . [ ن ِ م َ ] (اِخ ) نعمت تهرانی (مولانا...) به روایت سام میرزا اجدادش از مردم بغدادند و خود اودر تهران تولد یافته و در زمان تألیف تحفه ٔ سامی به تجارت مشغول بوده است و شعری هم می سرود او راست :عشق تو ره نمود به آوارگی مراآواره ساخت عشق تو یکبا...
-
نعمت
لغتنامه دهخدا
نعمت . [ ن ِ م َ ] (اِخ ) نعمت اﷲ (سید... خان ) ابن نواب روح اﷲخان . از خاندان میرمیران و از احفاد سلاله ٔ صفویه ٔ ایران و از شاعران و صاحب منصبان هندوستان است . او راست :بهیچ وجه مکدر نمی شود دل ماز آب آینه گویا سرشته شد گل ما.روز حشر آزادیم از آتش ...
-
نعمت
لغتنامه دهخدا
نعمت . [ ن ِ م َ ] (اِخ ) نعمت اﷲ (قاضی ...) علامه عباسی ، از دانشمندان و پارسی گویان هندوستان است و با میرزا باقی معاصر بوده است . او راست :جائی که عرض درد دهد دل فکار توروی زمین چو عرصه ٔ محشر بهم خورد.(از مقالات الشعراء ص 817).
-
نعمت
لغتنامه دهخدا
نعمت . [ ن ِ م َ ] (اِخ ) نعمت اﷲ تتوی (میر...) از پارسی گویان هندوستان است ، او راست :عنان خرج هر آنکو به وقت دخل نداشت چو ماه چارده خود را به کاستن دارد.(از مقالات الشعراء ص 819).
-
نعمت
لغتنامه دهخدا
نعمت . [ ن ِ م َ ] (اِخ ) نعمت اﷲ سیوستانی (میر...) از پارسی گویان هند است . او راست :دل درون سینه ام در یاد لعل او طپیدماهی لب تشنه سوی چشمه می خواهد کشید.(از مقالات الشعراء ص 817).
-
نعمت
لغتنامه دهخدا
نعمت . [ ن ِ م َ ] (اِخ ) نعمت اﷲ نار نولی (سید...) از پارسی گویان قرن یازدهم هند است و به روایت صبح گلشن «فقیری صافی مشرب بود و در عهد سلطنت شاهجهان دلق تجرید در بر کرده » و در زمان پادشاهی عالمگیر به سال 1077 هَ . ق . درگذشت . او راست :مائیم که از ...
-
نعمت
لغتنامه دهخدا
نعمت . [ ن ِ م َ ] (ع اِ) مال . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). ثروت . دسترس . (غیاث اللغات ). ثروت . دارایی . رجوع به نعمة شود : امروز به اقبال توای میر خراسان هم نعمت و هم روی نکو دارم وسناد. رودکی .بود از نعمت آنچه پوشیدندو آنچه دادند و آنچه را خورد...
-
الله
لغتنامه دهخدا
الله . [ اُ ل َ ل َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (یادداشت مؤلف ).
-
نعمت تبریزی
لغتنامه دهخدا
نعمت تبریزی . [ ن ِ م َ ت ِ ت َ ] (اِخ ) ملا مؤمن (حکیم ...) ملقب به ایمان ومتخلص به نعمت ، از شاگردان ملامحسن فیض کاشی و از حکیمان و شاعران قرن یازدهم هجری قمری است . او راست :نبینی روی دل تا روی دل با این و آن بینی نیابی خویش را تا خویشتن را در می...
-
نعمت دادن
لغتنامه دهخدا
نعمت دادن . [ ن ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) انعام . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). من . (ترجمان القرآن ) (تاج المصادر بیهقی ). امتنان . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). روزی دادن . رزق رساندن .
-
نعمت گنابادی
لغتنامه دهخدا
نعمت گنابادی . [ ن ِ م َ ت ِ گ ُ ] (اِخ ) (قاضی ...) از شاعران قرن دهم هجری قمری است . او راست :پی به کوی دلبر ابروکمانی برده ام خانه ٔ او را نمی دانم گمانی برده ام .(از تحفه ٔ سامی ص 169) (فرهنگ سخنوران ).
-
نعمت نهادن
لغتنامه دهخدا
نعمت نهادن . [ ن ِ م َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) مال اندوختن : ز نعمت نهادن بلندی مجوی که ناخوش کند آب استاده بوی .سعدی .
-
نعمت آباد
لغتنامه دهخدا
نعمت آباد. [ ن ِ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان قشلاق کلارستاق بخش چالوس شهرستان نوشهر. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 شود.
-
نعمت آباد
لغتنامه دهخدا
نعمت آباد. [ ن ِ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش خشت شهرستان کازرون . در 7هزارگزی شمال غربی کنار تخته و در جنوب رودخانه ٔ شاهپور در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 177 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ شاهپور تأمین می شود. محصولش غلات و خرما و برنج ، شغل اهالی ز...