کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نعلبندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نعلبندی
لغتنامه دهخدا
نعلبندی . [ ن َ ب َ ] (حامص مرکب ) نعل بستن . نعل زدن . بر سم ستور نعل کوبیدن . عمل نعلبند. || (اِ مرکب ) دکان نعلبند. آنجا که ستوران را نعل کنند. || خراج . (آنندراج ). خراج اندکی که از رعیت گیرند. (ناظم الاطباء). || در تداول ، خوراک ها و تنقلات و می...
-
واژههای مشابه
-
نعلبندی کردن
لغتنامه دهخدا
نعلبندی کردن . [ ن َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نعلبندی کرده است ؛ یعنی از راه دور آمده و به خوشی و ناخوشی چیزی گرفته . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
نعالی
لغتنامه دهخدا
نعالی . [ ن َع ْ عا ] (حامص ) شغل و عمل نَعّال . نعلبندی .
-
نعلبند
لغتنامه دهخدا
نعلبند. [ ن َ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه نعل بر سم ستور بندد. (یادداشت مؤلف ) : ز سمش همی در کف نعلبندشکسته شود پتک های گران . مسعودسعد.لاشه چون سم فکند کس نبردمنت نعلبند یا بیطار. خاقانی .شبی نعلبندی و پالانگری حق خویشتن خواستند از خری . نظامی .با نعلبن...
-
پالانگر
لغتنامه دهخدا
پالانگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) پالاندوز. اَکّاف . قَتّاب : گویند گرفت یار تو یار دگراز رشک همی گویند ای جان پدرجانا تو بگفتگوی ایشان منگرخرخو بیند که غرقه شد پالانگر. فرخی .شبی نعلبندی و پالانگری حق خویش میخواستند از خری . نظامی .نمایند هر شب خران را بخو...
-
کابل
لغتنامه دهخدا
کابل . [ ب ُ ] (اِخ ) شهر مهم و پایتخت افغانستان در 43درجه و 30 دقیقه عرض شمالی و 69 درجه و 13 دقیقه ٔ طول شرقی ، در 1762 گزی فوق سطح دریا واقع در نجدی حاصلخیز و پر آب و جمعیت آن در حدود 150000 تن است . (برهان قاطع چ معین حاشیه ٔ لغت کابل بنقل از دائ...