کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نعامة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نعامة
لغتنامه دهخدا
نعامة. [ ن َ م َ ] (ع اِ) شترمرغ . (غیاث اللغات ) (دهار) : نگر نعامه و طوطی دو طایراند ولیک غذای آن شکر آمد غذای این اخگر. ازرقی .|| واحد نعام ، به معنی یک شترمرغ . || پالان ، یا پائین آن . (منتهی الارب ). الرحل ، و قیل ما تحته . رجوع به معنی بعدی شو...
-
واژههای مشابه
-
ام نعامة
لغتنامه دهخدا
ام نعامة. [اُم ْ م ِ ن َ م َ ] (ع اِ مرکب ) فلات . بیابان . (از المرصع). نعامة به معنی مفازه است . رجوع به نعامة شود.
-
واژههای همآوا
-
ناعمة
لغتنامه دهخدا
ناعمة. [ ع ِ م َ ] (ع ص ) مؤنث ناعم ، نرم و لین .(ناظم الاطباء): شجرة ناعمةالورق ؛ درختی که برگ آن نرم باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به ناعم شود. || زن نیکوزندگانی و نیکوخورش . (منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ) (آنندراج ). زن نیکوعیش و نیکوخوراک . مترفه . م...
-
نائمة
لغتنامه دهخدا
نائمة. [ ءِ م َ ] (ع ص ) مؤنث نائم . (از منتهی الارب ). زن خوابیده و به خواب شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، نُوَم . (اقرب الموارد). || (اِ) مرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زن مرده . (اقرب الموارد) (المنجد). || مار. (منتهی الارب ) (ناظم الا...
-
جستوجو در متن
-
ابونعامة
لغتنامه دهخدا
ابونعامة. [ اَ ن َ م َ ] (اِخ ) شیبةبن نعامة الضبی . محدث است .
-
ام نهیک
لغتنامه دهخدا
ام نهیک . [ اُم ْ م ِ ن َ ] (ع اِ مرکب ) نعامه . (المرصع).
-
ابوالسامری
لغتنامه دهخدا
ابوالسامری . [ اَ بُس ْ سا م ِ ] (ع اِ مرکب ) اشترمرغ . نعامه . (مهذب الاسماء). ظلیم . آتش خوار.
-
دول
لغتنامه دهخدا
دول .(اِخ ) حیی است از بکربن وائل . از آن حی است فروةبن نعامه که شام را مالک شد در جاهلیت . (منتهی الارب ).
-
شیبة
لغتنامه دهخدا
شیبة. [ ش َ ب َ ] (اِخ ) ابن نعامة الضبی ، مکنی به ابونعامه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ابونعامه شود.
-
ام البیض
لغتنامه دهخدا
ام البیض .[ اُم ْ مُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) شتر مرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آتشخوار. نعامة. ظلیم .
-
اموق
لغتنامه دهخدا
اموق . [ اَم ْ وَ ] (ع ن تف ) گول تر. احمق تر.- امثال : اموق من الرخمة . اموق من نعامة .رجوع به مجمعالامثال میدانی ص 661 شود.
-
خیطاء
لغتنامه دهخدا
خیطاء. [ خ َ ] (ع ص ) گردن دراز. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : نعامة خیطاء.