کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نظیر مشهدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نظیر مشهدی
لغتنامه دهخدا
نظیر مشهدی . [ ن َ رِ م َ هََ ] (اِخ ) از شاعران قرن یازدهم هجری قمری و معاصر نظیری نیشابوری است . وی ابتدا نظیری تخلص داشته و«به سال هَ . ق . به هندآمده نظیری نیشابوری از او خواست که ترک این تخلص کند، وی یاء آخر را انداخت و از آن به بعد نظیر تخلص شد...
-
واژههای مشابه
-
دشت نظیر
لغتنامه دهخدا
دشت نظیر. [ دَ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پنجکرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر. سکنه ٔ آن 150 تن . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و ارزن و لبنیات . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
مراعات نظیر
لغتنامه دهخدا
مراعات نظیر. [ م ُ ت ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در بدیع، مراعات النظیر یا مراعات نظیر یا صنعت تناسب آن است که شاعر یا نویسنده در شعر یا نثر خود کلماتی را به کار گیرد که با هم نسبتی و مناسبتی داشته باشند، مثلاًکلمات مزرع و داس و کِشته و درو در ا...
-
بی نظیر
لغتنامه دهخدا
بی نظیر. [ ن َ ] (ص مرکب ) (از: بی + نظیر) بی مثل .بی مانند. نادر. بی همتا. (ناظم الاطباء) : ای بی قیاس و دولت تو چون تو بی قیاس ای بی نظیر و همت تو چون تو بی نظیر. منوچهری .علم علی نه قال و مقال است عن فلان بل علم او چو در یتیم است بی نظیر. ناصرخسرو...
-
جستوجو در متن
-
نظیری مشهدی
لغتنامه دهخدا
نظیری مشهدی .[ ن َ ری ِ م َ هََ ] (اِخ ) رجوع به نظیر مشهدی شود.
-
حجة مشهدی
لغتنامه دهخدا
حجة مشهدی . [ ح ُج ْ ج َ ت ِ م َ هََ ] (اِخ ) رجوع به حجت مشهدی شود.
-
علی مشهدی
لغتنامه دهخدا
علی مشهدی . [ ع َ ی ِ م َ هََ ] (اِخ ) ابن احمد عادلی عاملی مشهدی غروی . رجوع به علی عادلی شود.
-
علی مشهدی
لغتنامه دهخدا
علی مشهدی . [ ع َ ی ِ م َ هََ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن ابراهیم حسینی مشهدی احسائی . ملقب به جمال الدین . رجوع به علی احسایی شود.
-
رفیع قزوینی
لغتنامه دهخدا
رفیع قزوینی . [ رَ ع ِ ق َزْ ] (اِخ ) یا رفیع مشهدی . حسن بیگ رفیع مشهدی ، قزوینی اصل . رجوع به رفیع مشهدی شود.
-
غیاث الدین
لغتنامه دهخدا
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) مشهدی . رجوع به غیاث الدین محمد مشهدی شود.
-
حسین مشهدی
لغتنامه دهخدا
حسین مشهدی . [ ح ُ س َ ن ِ م َ هََ ] (اِخ ) رجوع به حسین ثنایی و زینتی شود.
-
الفتی مشهدی
لغتنامه دهخدا
الفتی مشهدی . [ اُ ف َ ی ِ م َ هََ ] (اِخ ) شاعر قرن دهم . رجوع به فرهنگ سخنوران شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن حسن مشهدی و رجوع به حسن مشهدی شود.