کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نظم و نسق دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نظم و نسق دادن
لغتنامه دهخدا
نظم و نسق دادن . [ ن َ م ُ ن َ س َدَ ] (مص مرکب ) به سامان آوردن . منظم و مرتب کردن .
-
واژههای مشابه
-
گردنان نظم
لغتنامه دهخدا
گردنان نظم . [ گ َ دَ ن ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شعرای نامدار است . (برهان ) (آنندراج ).
-
نظم آباد
لغتنامه دهخدا
نظم آباد. [ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 شود.
-
نظم آباد
لغتنامه دهخدا
نظم آباد. [ ن َ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ شرقی شهرستان رفسنجان . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 شود.
-
نظم آرا
لغتنامه دهخدا
نظم آرا. [ ن َ ] (نف مرکب ) مقابل نثرآرا. شاعر. (یادداشت مؤلف ). سخنور. سخن آرا. رجوع به مدخل بعد شود.
-
نظم آرایی
لغتنامه دهخدا
نظم آرایی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) عمل نظم آرا. سخنوری . سخن آرائی . شاعری .
-
نظم گستر
لغتنامه دهخدا
نظم گستر. [ ن َ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) شاعرکه سخن منظوم سراید. ناظم . رجوع به مدخل بعد شود.
-
نظم آرای شروان
لغتنامه دهخدا
نظم آرای شروان . [ ن َ ی ِ ش َرْ ] (اِخ ) کنایه از خاقانی است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
روضه
لغتنامه دهخدا
روضه . [ رَض َ / ض ِ ] (اِخ ) میان نسق شامی و نسق یمانی از کواکب ثابته را روضه خوانند یعنی باغچه . (از التفهیم ).
-
ناسق
لغتنامه دهخدا
ناسق . [ س ِ ] (ع ص ) انتظام و ترتیب کننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). اسم فاعل از نسق . رجوع به نسق شود.
-
نسق بندی
لغتنامه دهخدا
نسق بندی . [ ن َ س َ ب َ ] (حامص مرکب ) نظم و ترتیب بنیان و اساس کارها. (ناظم الاطباء). || بنیچه بندی در ده . (یادداشت مؤلف ).
-
نسق
لغتنامه دهخدا
نسق . [ ن َ ] (ع مص ) سخن را بر یک روش و سیاقت راندن و ترتیب دادن و بعض آن رابر بعضی عطف کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). به ترتیب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). به ترتیب کردن سخن . (زوزنی ). ترتیب دادن . (غیاث اللغات ) (یادداشت مؤل...
-
نسق کردن
لغتنامه دهخدا
نسق کردن . [ ن َ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، سیاست کردن به بریدن گوش و بینی و یاقطع کردن دیگری از اعضای گناهکار را. (ناظم الاطباء). جزا کردن گناهی را. (یادداشت مؤلف ). || نسق کردن کسی را؛ پیش او نرفتن گاه ِ گذشتن بر او. او را نادیده گرفته گذر...