کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نظریۀ جبری اعداد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نظریه
لغتنامه دهخدا
نظریه . [ ن َ ظَ ری ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) عقیده . حدس . (فرهنگ فارسی معین ). نظریه به معنی اخیر متداول شده و جمع آن را «نظریات » آرند، مانند نشریه ، نشریات . اما چون این کلمه در عربی فصیح بدین معنی نیامده ، بعض معاصران از استعمال این مفردو جمع آن خ...
-
نظریه
لغتنامه دهخدا
نظریه . [ ن َ ظَ ری ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد. در 82هزارگزی شمال شرقی فریمان ، در دامنه ٔ معتدل هوائی واقع است و 318 نفر سکنه دارد. آبش از قنات تأمین می شود. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرا...
-
نظریة
لغتنامه دهخدا
نظریة. [ ن َ ظَ ری ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث نظری است ، گویند: علوم نظریة. رجوع به نظری شود. || رجوع به نظریه شود.
-
حکمت نظریه
لغتنامه دهخدا
حکمت نظریه . [ ح ِ م َ ت ِ ن َ ظَ ری ی َ/ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عبارت است از علوم طبیعی و ریاضی و الهی ، مقابل ِ حکمت عملی که تهذیب اخلاق و تدبیر منزل و سیاست مدن است . رجوع به حکمت شود.
-
جستوجو در متن
-
ددکیگ
لغتنامه دهخدا
ددکیگ . [ دِ دِ ] (اِخ ) (یولیوس ویلهلم ریشارد...) (1831- 1916 م .) ددکینگ ریاضی دان آلمانی . از شاگردان گاوس بود. کارهایش در مبانی حساب و آنالیز تأثیر عمیقی در فکر ریاضی داشته است . در رساله ٔ اتصال و اعداد اصم (1872 م .) مفهوم برش را وارد آنالیز ک...
-
حساب
لغتنامه دهخدا
حساب . [ ح ِ ] (ع مص ، اِ) شمار. (مهذب الاسماء). شماره . شمردن . (تاج المصادر بیهقی ). بشمردن . شمر. شماره کردن . (دهار) (ترجمان عادل ). با کسی شمار کردن . تتوی گوید: بکسر و ضم حاء مهمله و تخفیف سین در لغت شمار و شمردن بنا بگفته ٔمنتخب ، و در اصطلاح ...
-
جبر
لغتنامه دهخدا
جبر. [ ج َ ] (ع مص ) شکسته بستن . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). شکسته را بستن . (غیاث اللغات ). استخوان شکسته را بستن و اصلاح کردن . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). شکسته را دربستن . (تاج المصادر بی...