کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نظرگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نظرگاه
لغتنامه دهخدا
نظرگاه . [ ن َ ظَ ] (اِ مرکب ) مورد نظر. مورد تماشا. که بر آن نظر کنند : شهنشه گفت ای بر نیکوان شاه جمالت چشم دولت را نظرگاه . نظامی . || منظور. هدف : خصوص آن وارث اعمار شاهان نظرگاه دعای نیکخواهان . نظامی . || لحاظ. نظر. هدف . (یادداشت مؤلف ) : از ...
-
نظرگاه
لغتنامه دهخدا
نظرگاه . [ ن َ ظَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ص 455 شود.
-
نظرگاه
لغتنامه دهخدا
نظرگاه . [ ن َ ظَ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه ، در 11 هزارگزی مغرب کوزران ، در دامنه ٔ سردسیری واقع است و 150 نفر سکنه دارد. آبش از چاه تأمین می شود. محصولش غلات و حبوبات دیمی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ...
-
نظرگاه
لغتنامه دهخدا
نظرگاه . [ ن َ ظَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درب قاضی بخش حومه ٔ شهرستان مشهد با 91 نفر سکنه . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود.
-
واژههای مشابه
-
باغ نظرگاه
لغتنامه دهخدا
باغ نظرگاه . [ غ ِ ن َ ظَ ] (اِخ ) از باغها و قصور دلگشای سلطنتی هرات است . (حاشیه ٔ روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات ص 347) : حضرت اعلی [ سلطان حسین بایقرا ] به باغ نظرگاه نزول اجلال فرموده بعد از هفته ای از باغ نظرگاه به مرغزاربشرتو و نواحی پل سالا...
-
جستوجو در متن
-
مرئی
لغتنامه دهخدا
مرئی . [ م َ آ ] (ع اِ) منظر. (یادداشت مؤلف ). جائی که در آن چیزی دیده شود. (فرهنگ فارسی معین ). مَرأی ̍. منظر. (از اقرب الموارد).- در مرئی و منظر ؛ در دیدگاه و نظرگاه . در برابر چشم همه .
-
لباب
لغتنامه دهخدا
لباب . [ ل ُ ] (ع ص ، اِ) خالص از هر چیزی . حسب ٌ لباب ؛ حسب خالص بی آمیغ. (منتهی الارب ). گزیده ٔ هر چیز. ویژه ٔ هر چیز. بهتر چیزی . چیزی بی آمیغ. نفیس . (دستوراللغة). || مغز. لباب فستق ؛ مغز پسته . (مهذب الاسماء). لب ّ لباب ؛ مغز بی آمیغ. میانه ٔ ن...
-
مرأی
لغتنامه دهخدا
مرأی . [ م َ آ] (ع اِ) روی . (مهذب الاسماء). دیدار. (منتهی الارب ). منظر. (اقرب الموارد). آنجا که چشم بر او افتد از روی . نظرگاه . چشم انداز. (یادداشت مؤلف ). گویند: رجل حسن المرأی ؛ یعنی خوب دیدار، و کذلک امراءة حسنةالمرأی ، و قولهم : هو منی مرا...
-
مطمح
لغتنامه دهخدا
مطمح . [ م َ م َ ] (ع اِ) جای بلند داشتن نظر. (غیاث ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جای برافراختن نگاه . (ناظم الاطباء). نظرگاه بلند : ... و مجاهدت در تقوی و دیانت منزلتی یافت که مطمح هیچ همت بدان نتواند رسید. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 311). || نظرگاه . م...
-
اعمار
لغتنامه دهخدا
اعمار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عَمر، عُمر، عُمُر، بمعنی زندگانی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).عمرها و زندگانیها، این جمع عمر است . (از منتخب و مدار از غیاث اللغات ). ج ِ عَمر، بمعنی حیات . (از اقرب الموارد). ج ِ عُمر. (دهار). عمرها و زندگانیها...
-
یغلق
لغتنامه دهخدا
یغلق . [ ی َ ل ِ ] (ترکی ، اِ) یغلغ. تیر پیکان دار: به دست بندگانت در کمان شد ابر نیسانی که از وی یغلق و یاسج همی بارید چون باران . مجیر بیلقانی .بر یغلقت ز بچه ٔ سیمرغ شش پر است گرچه ملوک جز تو در این عرصه دیگرند. مجیر بیلقانی .در زهره ٔ روس رانده ز...
-
مرصاد
لغتنامه دهخدا
مرصاد. [ م ِ ] (ع اِ) راه . (منتهی الارب ). طریق . (اقرب الموارد). راه فراخ . (دهار) (غیاث ) (ترجمان القرآن جرجانی ). مَرصَد. ج ، مَراصید. (لاروس عربی ) (المنجد). || راهی که در او نگاهبان باشد. (دهار). دیده گاه . دیده گه . رصدگاه . (یادداشت مرحوم دهخ...
-
نیکوان
لغتنامه دهخدا
نیکوان . [ ک ُ ] (اِ) زیبایان . خوب صورتان . نیکورخان . جمع نیکو، به معنی جمیل و زیباروی : نیز ابا نیکوان نماندت جنگ فندلشکر فریاد نی خواسته نی سودمند. رودکی .آن قطره ٔ باران بر ارغوان برچون خوی به بناگوش نیکوان بر. کسائی .تا بود قد نیکوان چو الف تا ...