کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نظارت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نظارت کردن
لغتنامه دهخدا
نظارت کردن . [ ن َ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگریستن . دقت و تأمل کردن در چیزی . پائیدن و مراقبت کردن . رجوع به نظارت شود. || سرکار و مباشر شدن . ناظری کردن .
-
واژههای مشابه
-
نظارت داشتن
لغتنامه دهخدا
نظارت داشتن . [ ن َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) مراقب بودن . ناظر بودن .
-
نظارت پیشه
لغتنامه دهخدا
نظارت پیشه . [ ن َ رَ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نگهبان و خواجه سرا. (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
-
انجمن نظارت
لغتنامه دهخدا
انجمن نظارت . [اَ ج ُ م َ ن ِ ن َ / ن ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یا انجمن نظار شورایی است که در انتخابات مجلس شورای ملی و مجلس سنا و انجمن شهرداری بدعوت فرماندار یا بخشدار هر محل برای نظارت در انتخابات تشکیل میشود.
-
جستوجو در متن
-
کنترل کردن
لغتنامه دهخدا
کنترل کردن . [ ک ُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نظارت کردن . تفتیش کردن . (فرهنگ فارسی معین ).- خود را کنترل کردن ؛ نظارت داشتن عقل شخص بر احساسات و اعمال وی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
ناظری
لغتنامه دهخدا
ناظری . [ ظِ ] (حامص ) نظارت کردن . ناظر بودن . رجوع به ناظر شود. || مباشرت . کارگزاری .
-
نگرش کردن
لغتنامه دهخدا
نگرش کردن . [ ن ِ گ َ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نظر کردن . نگاه کردن . (فرهنگ فارسی معین ). دیدن . نگرستن . || ملاحظه کردن . (فرهنگ فارسی معین ). به دقت نظر کردن . توجه کردن . نظارت کردن : و او در کار ملک نگرش کردی و امر و نهی دادی . (تاریخ بخارا ص 9).ن...
-
نظار
لغتنامه دهخدا
نظار. [ ن ُظْ ظا ] (ع ص ، اِ)بینندگان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تماشاچیان . (ناظم الاطباء). ج ِ ناظر. رجوع به ناظر شود : به دشت برشد روزی به صید کردن و من ز پس برفتم با چاکران و با نظار. فرخی .ز خوب طلعتی و از نکوسواری کوست ز دیدنش نشود سیر دیده ٔ...
-
مباشرت
لغتنامه دهخدا
مباشرت . [ م ُ ش َ رَ ] (ع مص ، اِمص ) (از مباشرة عربی ) جماع کردن . (غیاث ). مجامعت . (ناظم الاطباء). با کسی نزدیکی کردن . (زوزنی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جماع با زنان را گویند و شامل مساحقه نیز میشود. (فرهنگ علوم سیدجعفرسجادی ص 460). مباضعت . ...
-
رأی گرفتن
لغتنامه دهخدا
رأی گرفتن . [ رَءْی ْ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) نظر مردم رادر امری بدست آوردن . اظهار نظر خواستن . طلب اظهار عقیده کردن درباره ٔ کاری . خواستن نظر و عقیده ٔ یکایک افراد در امر انتخابات و جز آن . اخذ رأی . معلوم ساختن نظر افراد در مورد انتخابات مجلس ش...
-
توکیل
لغتنامه دهخدا
توکیل . [ ت َ ] (ع مص ) وکیل کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). وکیل گردانیدن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گماشتن دیگری را بجای خود که از جانب او در آنچه مالک آن است تصرف کند. (از تعریفات جرجا...
-
ممیز
لغتنامه دهخدا
ممیز. [ م ُ م َی ْ ی ِ ] (ع ص ،اِ) تمیزکننده و جداکننده خوب را از زشت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تمیزدهنده و جداکننده . بافراست و زیرک و دانا و فرق گذارنده . (ناظم الاطباء) : دل است و جان ممیز آدمی راکز این دو یافت بیشی و کمی را. ناصرخسرو.هرچند بیش...
-
نگاه داشت
لغتنامه دهخدا
نگاه داشت . [ ن ِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) نگاه داشتن . نظارت . پاس . حفاظت . حراست هرچیزی که آن را برای احتیاط به دیگری سپرده باشند. (ناظم الاطباء). عهد. (صراح ). حفظ. محافظت . حراست . حرز. صون . صیانت . توقی . وقایه . حمایت . رعایت .اسم است از...