کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نطح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نطح
لغتنامه دهخدا
نطح . [ ن َ ] (اِخ ) نطح وناطح دو ستاره است از منازل قمر به برج حمل که هر دو شاخ وی اند. (از منتهی الارب ) (از المنجد) (از اقرب الموارد). سرطان است که منزل اول است از منازل قمر. (یادداشت مؤلف ) : آن ستارگان که بر پیشانی او [ حمل ] اند نطح و ناطح نام...
-
نطح
لغتنامه دهخدا
نطح . [ ن َ ] (ع مص ) سرون زدن کسی را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). به سرو زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شاخ زدن گاو و جز آن کسی را. || راندن و دفع کردن . (از المنجد) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
-
واژههای همآوا
-
نتح
لغتنامه دهخدا
نتح . [ ن َ ] (ع اِ) خوی . عرق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عرق . (اقرب الموارد). || شلم درخت . (ناظم الاطباء). رجوع به نتوح شود. || (مص ) بیرون آمدن خوی از پوست . نتوح . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). تراویدن خوی . (از ن...
-
جستوجو در متن
-
نطحة
لغتنامه دهخدا
نطحة. [ ن َ ح َ ] (ع اِ) یک بار سرون زدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). واحد نطح است . ودر حدیث است : فارس نطحة و نطحتان ثم لا فارس بعدها ابداً، یعنی : اهل پارس یک بار یا دو بار با مسلمانان به معرکه خواهند پرداخت پس آن ملک و سلطنت از دست ایشان خ...
-
ناطح
لغتنامه دهخدا
ناطح . [ طِ ] (اِخ ) نطح و ناطح دو ستاره است از منازل قمر به برج حمل که هردو شاخ وی اند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نطح و ناطح نام دو ستاره است در شاخ حمل و آنها را شرطان گویند که یکی از منازل قمر است . (ناظم الاطباء). شرطان ، و آن دو شاخ های حمل اند...
-
نطاح
لغتنامه دهخدا
نطاح . [ن ِ ] (ع مص ) با یکدیگر سرو زدن . (از زوزنی ). مناطحة. (از زوزنی ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). نطح . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || جدال . کشمکش . شاخ به شاخ شدن : ز عقل ساز حسام و ز دست ساز سپرکه با زمانه و چرخی تو در...
-
نطیح
لغتنامه دهخدا
نطیح . [ ن َ ] (ع ص ) بز نر که به سرون زدن بمیرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گوسپند نری که به سرون زدن مرده باشد. (ناظم الاطباء). منطوح . (المنجد). که بر اثر نطح [ شاخ زدن ] مرده باشد. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و تأنیث آن نطیحة است . (از متن ال...
-
اشراط
لغتنامه دهخدا
اشراط. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شَرط. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 61). ج ِ شَرَط. نشانه ها. و اشراطالساعة؛ نشانه های قیامت . (منتهی الارب ). نشانه های رستخیز. || اشراط قوم ؛ نجبا و اشراف و بزرگواران . مردم فرومایه . از اضداد است . (از منتهی الارب ) (اقرب الموا...
-
نطیحة
لغتنامه دهخدا
نطیحة. [ ن َ ح َ ] (ع ص ) گوسفندی به زخم سرون بمرده . (از مهذب الاسماء). که بر اثر نطح مرده باشد. (از اقرب الموارد). آن چهارپای که به زخم سرون مرده باشد. (از ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). حیوان که مرده باشد بواسطه ٔ آن که حیوان دیگر او را شاخ زده باش...
-
شاخ زدن
لغتنامه دهخدا
شاخ زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) انشعاب . (تاج المصادر بیهقی ). تفرع . (مصادر زوزنی ). شاخه زدن . رُستن و دمیدن شاخ : این جهان را بنظم شاخ زندهر چه در باغ طبع من کارد.مسعودسعد.عشق تو اندر دلم شاخ کنون میزندوز دل من صبر رابیخ کنون میکند. خاقانی . || نطح...