کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نصیری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نصیری
لغتنامه دهخدا
نصیری . [ ن َ ] (اِخ ) (میرزا...) لطفعلی بن محمدکاظم تبریزی ملقب به صدرالافاضل و مشهور به ادیب و متخلص به فانی و بعداً به دانش ، از علمای معقول و منقول و از شاعران متأخر است . به سال 1268 هَ . ق . در شیرازتولد یافت سپس به تهران آمد و در سال 1350 درگ...
-
نصیری
لغتنامه دهخدا
نصیری . [ ن َ ] (اِخ ) (میرزا...)محمدرضابن عبدالحسین طوسی اصفهانی ، از علمای امامیه ٔ قرن یازدهم و مؤلف کتاب تفسیرالائمه است . (از ریحانة الادب ج 4 ص 206). و نیز رجوع به اعیان الشیعه شود.
-
نصیری
لغتنامه دهخدا
نصیری . [ ن َ ] (ص نسبی ، اِ) نوعی از خربزه ٔ خوب . (آنندراج ). نوعی از خربزه ٔ اعلا. (ناظم الاطباء) : انواع شکر ز بی نظیری باشند نصیری نصیری .تأثیر (از آنندراج ).
-
نصیری
لغتنامه دهخدا
نصیری . [ ن ُ ص َ ] (ص نسبی ) به معنی ، فدوی ، جان نثار و راسخ الاعتقاد مستعمل است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
نصیری
لغتنامه دهخدا
نصیری . [ ن ُ ص َی ْ / ن ُ ص َی ْی ] (ص نسبی ) منسوب به نصیر که یکی از فدائیان حضرت علی کرم اﷲ وجهه بود که آن حضرت را خدا می گفت و آن حضرت او را به قتل می رسانیدند باز او زنده می شد، قصه ٔ حیات و ممات او مشهور است .(غیاث اللغات ) (از آنندراج ). اهل ح...
-
واژههای مشابه
-
نصیری بخارایی
لغتنامه دهخدا
نصیری بخارایی . [ ن َ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) رجوع به عصمت بخارایی شود.
-
جستوجو در متن
-
عزرة
لغتنامه دهخدا
عزرة. [ ع َ رَ ] (اِخ ) ابن ثابت نصیری . محدث است و از ثمامه روایت میکند. (منتهی الارب ).
-
محاج
لغتنامه دهخدا
محاج . [ م ِ ] (اِخ ) نام اسبی از اسبهای معروف عرب متعلق به مالک بن عوف نصیری وابوجهل بن هشام . (از لسان العرب ) (از منتهی الارب ).
-
اهل حق
لغتنامه دهخدا
اهل حق . [ اَ ل ِ ح َق ق ] (اِخ ) نامی است که نُصَیریان یعنی علی اللهیان بخود دهند. نصیری . علی اللهی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
نصیر
لغتنامه دهخدا
نصیر. [ ن ُ ص َ ] (اِخ )یکی از فدائیان حضرت شاه مردان بوده . (از آنندراج ).نام شخصی که معتقد به خدائی و الوهیت حضرت امیرالمؤمنین و یعسوب الدین علی بن ابی طالب علیه السلام شده بودو گروه نصیری منسوب به وی می باشد. (ناظم الاطباء).ز غمزه ٔ لب آن فتنه ٔ ...
-
قاضی ساوجی
لغتنامه دهخدا
قاضی ساوجی . [ وَ ] (اِخ ) عمربن سهلان ساوجی (ساوی ) ملقب به زین الدین از بزرگان و دانشمندان عهدسلطان سنجر است . وی کتاب بصائر نصیری را در علم حکمت و منطق به نام نصیرالدین محمودبن مظفر خوارزمی تصنیف نمود. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 515). و رجوع به الهی...
-
موالی
لغتنامه دهخدا
موالی . [ م َ ] (اِخ ) اصفهانی میرزا ابوالحسن ، از گویندگان قرن دوازدهم هجری بود. وی به گجرات سفر کرد و در حیدرآباد در خدمت نواب نظام الملک آصف جاه به جاه و مقام رسید. موالی از حیدرآباد به دهی و از آنجا به لکهنو عزیمت کرد و در آنجا در هفتادسالگی درگذ...
-
خصمی
لغتنامه دهخدا
خصمی . [ خ َ ] (حامص ) دشمنی . (از ناظم الاطباء) : خصمی خود یاری حق کردن است . نظامی .خصمی کژدم بتر از اژدهاست کاین ز تو پنهان بود آن برملاست . نظامی .اگر شبی پیرزنی در خانه ٔ بی برگ خفته باشد، دامن تو گیرد و بر تو خصمی کند. (از تذکرة الاولیای عطار)....