کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نصف(و)نیمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نصف راه
لغتنامه دهخدا
نصف راه . [ ن ِ ف ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کاشان . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
نصف کردن
لغتنامه دهخدا
نصف کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به دو نیم کردن . (ناظم الاطباء). || تقسیم کردن .
-
نصف العمر شدن
لغتنامه دهخدا
نصف العمر شدن . [ ن ِ فُل ْ ع ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، از بس اضطراب یا ترس یا اندوه نیمی از عمر از میان بشدن ، یعنی : در لحظاتی یا ساعتی چند نیمی از عمر آینده کم شدن . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
اصطرلاب نیمه
لغتنامه دهخدا
اصطرلاب نیمه . [ اُ طُ ب ِ م َ / م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اسطرلاب نیمه و اصطرلاب نصف شود.
-
نیمه بها
لغتنامه دهخدا
نیمه بها. [ م َ / م ِ ب َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نیم بها. نصف قیمت . ثمن بخس .- نیمه بها فروختن ؛ به نصف قیمت واقعی فروختن : بروجه گزاف به نیمه بها بفروخت . (کلیله و دمنه ).
-
کلوک
لغتنامه دهخدا
کلوک . [ ک ِ ] (اِ) شاید ازکلمه ٔ کلوخ ، در اصطلاح بنایان نیمه ٔ چارکه . ثمن آجر.نصف چارکه . و شصتی نصف کلوک و بند، نصف شصتی و بند پولی ، بند بسیار نازک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).قسمتی است معادل یک هشتم آجر، نیم یک را نیمه و ربعآن (نصف نیمه ) را ...
-
نیمه بربسته روی
لغتنامه دهخدا
نیمه بربسته روی . [ م َ / م ِ ب َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) که نیمه ای از صورت را در نقاب نهفته است . که نصف روی را پوشانده است : بگشتی در اطراف بازار و کوی به رسم عرب نیمه بربسته روی .سعدی .
-
نیمه
لغتنامه دهخدا
نیمه . [ م َ / م ِ ] (اِ) نصف . (غیاث اللغات ). نصف هر چیزی . (برهان قاطع)(از رشیدی ). شق . شطر. (یادداشت مؤلف ) : سنجد چیلان به دو نیمه شده سرمه به نقطه بر یک یک زده . رودکی .ز شب نیمه ای گفت سهراب بوددگر نیمه آرامش و خواب بود. فردوسی .چو شب نیمه ب...
-
رسدی
لغتنامه دهخدا
رسدی . [ رَ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به رسد. رجوع به رسد شود. || (اِ) دانه و حبه . (ناظم الاطباء). || نیمه ٔ مساوی و نصف . (ناظم الاطباء).
-
دونیمه
لغتنامه دهخدا
دونیمه . [ دُ م َ / م ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دو نیم . دو نصف . به دو نصف تقسیم شده (یادداشت مؤلف ) : هر آن که چون قلمت سر به حکم برننهددو نیمه باد سرش تا به سینه همچو قلم . سعدی .- دونیمه شدن ؛ دو نیم شدن . نصف شدن : دو نیمه شد آن کوه پولادسنج . ن...
-
نیمی
لغتنامه دهخدا
نیمی . (ق ) نصف .نصفی . نیمه ای . رجوع به نیم و نیمه شود : همی نیمی از روز لشکر گذشت کشیدند صف بر دو فرسنگ دشت . فردوسی .جهد کن تا آن فتور از کار من بیرون شودخوش نباشد جامه نیمی اطلس و نیمی پلاس .ظهیر.
-
ناصف
لغتنامه دهخدا
ناصف . [ ص ِ ] (ع ص ، اِ) اسم فاعل است از نصف . (از اقرب الموارد). نصف کننده . به دو نیمه کننده . رجوع به نصف شود. || چاکر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). خدمتکار. (مهذب الاسماء). چاکر و خدمتکار. (ناظم الاطباء). خادم . (اقرب الموارد) (از المنجد) . ج ، نص...
-
ناعط
لغتنامه دهخدا
ناعط. [ ع ِ ] (ع ص ) مسافر دوردست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || آنکه لقمه را به دو نصف بریده نیمه را بخورد و نیمه ٔ دیگر را بیندازد جهت کثرت و فراخی یا سوء ادب در طعام خوردن و عدم مروت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ا...
-
انتصاف
لغتنامه دهخدا
انتصاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تمام حق خود گرفتن از کسی . (ناظم الاطباء). انتصف منه ؛ تمام حق خود گرفت از آن . (منتهی الارب ). نصف یافتن . (غیاث اللغات ). || معجر بر سر افکندن زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اختمار. (از اقرب الموارد). مقن...