کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نصرت قرین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نصرت قرین
لغتنامه دهخدا
نصرت قرین . [ ن ُ رَ ق َ] (ص مرکب ) فیروز. مظفر. نصرت گستر. (ناظم الاطباء). که با فتح و پیروزی قرین است . که با ظفر همراه است .
-
واژههای مشابه
-
کوشک نصرت
لغتنامه دهخدا
کوشک نصرت . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان فشافویه که در بخش ری شهرستان تهران واقع است و 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
نصرت دادن
لغتنامه دهخدا
نصرت دادن . [ ن ُ رَ دَ ] (مص مرکب ) یاری دادن . یاوری کردن . تأیید کردن : گوینده باید که راستگو باشد و نیز خود گواهی دهد که آن خبر درست است و نصرت دهد کلام خدا آن را. (تاریخ بیهقی ص 680).مستنصر ار خدای دهد نصرت ز این پس بر اولیای شیاطینم . ناصرخسرو...
-
نصرت شاه
لغتنامه دهخدا
نصرت شاه . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) ابن علاءالدین حسین شاه ، ملقب به ناصرالدین ، چهل و هشتمین سلاطین بنگاله است . وی از سال 925 هَ . ق . تا 939 حکمرانی کرد. (از تاریخ الخلفاء ص 277).
-
نصرت شاه
لغتنامه دهخدا
نصرت شاه . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) نهمین سلاطین تغلقیه ٔ دهلی است از 797 تا 802 هَ . ق . حکمرانی کرد. (از تاریخ الخلفاء ص 269).
-
نصرت کردن
لغتنامه دهخدا
نصرت کردن . [ ن ُ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) یاری کردن . یاری دادن . اعانت کردن . تأیید کردن : نصرت به دین کن ای بخرد مرخدای راگر بایدت که بهره بیابی ز نصرتش . ناصرخسرو.نصرةالدین چون عمر دین را همی نصرت کندعزدین در عز آن کوشد همی چون مرتضی .امیرمعزی (از...
-
نصرت یافتن
لغتنامه دهخدا
نصرت یافتن . [ ن ُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) فاتح شدن . ظفریافتن . پیروز آمدن . فتح کردن : زی تو آید عدو چو نصرت یافت کرده دل تنگ و روی پرآژنگ .ناصرخسرو.
-
نصرت آباد
لغتنامه دهخدا
نصرت آباد. [ ن ُ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش حومه ٔ شهرستان محلات . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
نصرت آباد
لغتنامه دهخدا
نصرت آباد. [ ن ُ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش راور شهرستان کرمان . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 شود.
-
نصرت آباد
لغتنامه دهخدا
نصرت آباد. [ ن ُ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش شهریار شهرستان تهران . رجوع به فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ص 223 شود.
-
نصرت آباد
لغتنامه دهخدا
نصرت آباد. [ ن ُ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دستگردان بخش طبس شهرستان فردوس . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
نصرت آباد
لغتنامه دهخدا
نصرت آباد. [ ن ُ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان ده تازیان بخش مشیز شهرستان سیرجان . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 شود.
-
نصرت آباد
لغتنامه دهخدا
نصرت آباد. [ ن ُ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 شود.
-
نصرت آباد
لغتنامه دهخدا
نصرت آباد. [ ن ُ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرویزن بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 شود.