کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشیب و فراز دیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نشیب و فراز دیده
لغتنامه دهخدا
نشیب و فراز دیده . [ ن ِ / ن َ ب ُ ف َ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مجرب . که سخت و سست و پست و بلند جهان دیده است . سرد و گرم چشیده . تجربت اندوخته .
-
جستوجو در متن
-
فراز گشتن
لغتنامه دهخدا
فراز گشتن . [ ف َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) فراز گردیدن . فراز شدن . فراز آمدن . بسته شدن : چون کشته ببینیم ، دو لب گشته فرازاز جان تهی این قالب فرسوده به آز،بر بالینم نشین و میگوی به نازکای من تو بکشته و پشیمان شده باز! رودکی .رجوع به فراز گردیدن و فراز ...
-
فراز
لغتنامه دهخدا
فراز. [ ف َ ] (ص ) پهن شده و پخش گردیده . || سرکش ، اعم از مردم نافرمان و اسب سرکش . || بلندشونده و بالارونده . || بلند. (برهان ).- به فراز شدن . فرازرفتن . رجوع بدین کلمات شود. || جمعآمده . (برهان ). در این معنی بیشتر با فعل های آمدن ، آوردن ، شدن ...
-
روحی ولوالجی
لغتنامه دهخدا
روحی ولوالجی . [ ی ِ وَل ْ ل ِ ] (اِخ ) از شاعران قرن ششم هجری است که بعد از عهد قطران (متوفی در بعد از 465) و خواجه مسعودسعدسلمان (متوفی در 515) میزیسته است زیرا در اشعار خود از این هردو استاد نام برده و خود را از حیث سخا و سخن بمسعودسعد و در مطلع و...
-
فراز کردن
لغتنامه دهخدا
فراز کردن . [ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نزدیک کردن . پیش آوردن : دست فراز کردو قبضه ای از خاک برگرفت . (قصص الانبیاء). بهاءالدوله سر به طایع فراز کرد یعنی در گوش سخنی میگویم و پس گوشش به دندان برکند. (مجمل التواریخ و القصص ). رجوع به فراز آوردن شود. ||...
-
شیب
لغتنامه دهخدا
شیب . (اِ) مقابل بالا. (برهان ). ضد فراز که بلند است . (فرهنگ خطی ). نشیب . مقابل فراز. شیو. (رشیدی ) (انجمن آرا). انحدار. حدور.هبوط. سرازیری . پستی . (یادداشت مؤلف ) : شیب تو با فراز و فراز تو با نشیب فرزند آدمی بتو اندر به شیب و تیب . رودکی .چو آو...
-
پرفریب
لغتنامه دهخدا
پرفریب . [ پ ُ ف َ / ف ِ ] (ص مرکب ) پرعشوه . سخت مکار. سخت حیله گر : بدو گفت کای ریمن پرفریب مگر زین فرازی ببینی نشیب . فردوسی .بدانگه که گرسیوز پرفریب گران کرد بر زین دوال رکیب . فردوسی .بخسرو چنین گفت کای پرفریب بپیش فراز تو آمد نشیب . فردوسی .چنی...
-
سربالایی
لغتنامه دهخدا
سربالایی . [ س َ ] (حامص مرکب ، اِ مرکب ) فراز، مقابل سرازیری و نشیب .
-
سرپائین
لغتنامه دهخدا
سرپائین . [ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نشیب . مقابل سربالا و فراز.
-
کنده و رش
لغتنامه دهخدا
کنده و رش . [ک َ دَ / دِ وَ رَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) فراز و نشیب بود که پشته پشته باشد اگر چه دشت بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 221). پستی و بلندی . نشیب و فراز. زمین پشته پشته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کنده (به معنی مطلق گودال ) و ...
-
جندان
لغتنامه دهخدا
جندان . [ ج ُ ] (اِخ ) شهریست بزرگوار از شهرستانهای چین . (حدود العالم ) : رسیدند زی شهر جندان فرازسیه خیمه زد در نشیب و فراز. رودکی (از حفان ).
-
سربالا
لغتنامه دهخدا
سربالا. [ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بطرف بالا. بسوی بالا. || فراز، مقابل نشیب و سرازیر و سرپائین . || کوه . (آنندراج ).
-
فرازرسیدن
لغتنامه دهخدا
فرازرسیدن . [ ف َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) نزدیک شدن : رسیدند زی شهر چندان فرازسپه خیمه زد بر نشیب و فراز. رودکی .... فرازرسید آن حال دید، خیره گشت . (مجمل التواریخ و القصص ). || فرارسیدن : چو هنگام حاجت رسیدی فرازبه آن در جهان دست کردی دراز. نظامی .چ...
-
فراز کشیدن
لغتنامه دهخدا
فراز کشیدن . [ ف َ ک َ / ک ِ دَ ](مص مرکب ) پیش کشیدن . به سوی خود کشیدن : چو من فراز کشیدم به خویشتن لب اودل حسود ز غم خویشتن فراز کشید. فرخی سیستانی .- خویشتن فراز کشیدن ؛ درهم شدن از غصه و رنج . رجوع به فراز شود. || بالا کشیدن و از غلاف درآوردن ش...