کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نشوی
لغتنامه دهخدا
نشوی . [ ن َ ش َ وی ی / ی ] (ص نسبی )منسوب است به نشوی . (نخجوانی ). رجوع به نشوی شود.
-
نشوی
لغتنامه دهخدا
نشوی . [ ن َش ْ ] (اِخ ) نخجوان . ضبط دیگری است از نخجوان : یارب ای خالق مکان و زمان مرسل و منزل نبی و نپی من درویش را ببخش غنی من دلریش را فرست شفی بار دیگر چنان که مطلوب است برسانم به خطه ٔ نشوی .هندوشاه نخجوانی (از صحاح الفرس چ طاعتی ص 308 ذیل لغت...
-
نشوی
لغتنامه دهخدا
نشوی . [ ن َش ْ وا ] (ع ص ) تأنیث نشوان است . (از اقرب الموارد). زنی مست .
-
جستوجو در متن
-
نشاوی
لغتنامه دهخدا
نشاوی . [ ن ُ وا ] (ع ص ، اِ) ج ِ نشوی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نَشوی ̍ شود.
-
سایه ترس
لغتنامه دهخدا
سایه ترس . [ی َ / ی ِ ت َ ] (ص مرکب ) جن زده . دیو زده : زیر مبین تا نشوی پایه ترس پس منگر تا نشوی سایه ترس .نظامی .
-
نخشوان
لغتنامه دهخدا
نخشوان . [ ن َ ش ُ / ش َ ] (اِخ ) نشوی . نخجوان . شهری است به آذربایجان . (منتهی الارب ) رجوع به نخجوان شود.
-
معطر کرمانی
لغتنامه دهخدا
معطر کرمانی . [ م ُ ع َطْ طَ رِ ک ِ ] (اِخ ) محمد مهدی بن محمد شفیع، از عارفان قرن سیزدهم هجری است . وی از شاگردان میرزا محمد تقی کرمانی بود و از میرزا محمد حسین ملقب به رونق علیشاه اجازه گرفته بود. به امر پادشاه قاجار به پایتخت آورده شد و به سعایت ب...
-
فکری
لغتنامه دهخدا
فکری . [ ف ِ ] (اِخ ) گیلانی . درویشی صاحب ذکر و، بیخویشی نیکوفکر، سالکی وارسته و موحدی بتحقیق پیوسته ، رندی دانا و مردی بینا... این رباعی از اوست :تا از غم هرچه هست بی غم نشوی تا خاک ره مردم عالم نشوی تا قطع نظر از خودی خود نکنی این نکته یقین بدان ک...
-
بسفرجان
لغتنامه دهخدا
بسفرجان . [ ب َ ف ُ ] (اِخ ) کوره ای است در سرزمین ارّان که شهر مهم آن نشوی است که همان «نقجوان یا نخجوان ». باشد و همه ٔ آن سرزمین را انوشروان بهنگام آباد ساختن باب الابواب (دربند) آبادان ساخته است و آن را جزو ارمینیه ٔ سوم شمرده اند. (از معجم البلد...
-
خردکین
لغتنامه دهخدا
خردکین . [ خ ُ ] (ص مرکب ) سبک کینه . کم کینه : با عدوی خُرد مشو خردکین خرد شوی گر نشوی خرده بین .نظامی .
-
عیب نمایی
لغتنامه دهخدا
عیب نمایی . [ ع َ / ع ِ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (حامص مرکب ) نمایاندن عیب . نشان دادن عیب : عیب نمایی مکن آیینه وارتا نشوی از نفسی عیب دار.نظامی .
-
آبستنی
لغتنامه دهخدا
آبستنی . [ ب ِ ت َ ] (حامص ) حَبَل . (دهار). حمل . باروری . بار : ترا پنج ماهست از آبستنی از این نامور بچه ٔ رستنی . فردوسی .زآبستنی تهی نشوی هرگزهرچند روزروز همی زایی . ناصرخسرو.- امثال :آبستنی نهان بود و زادن آشکار .
-
فکل بند
لغتنامه دهخدا
فکل بند. [ ف ُ ک ُ ب َ ] (نف مرکب ) فکل بندنده . کسی که فکل به کار برد. (فرهنگ فارسی معین ) : زین فکل بندان لوس کون نشوی نادرست یک تن از تهران بمرز خاوران رهبر نبود.بهار.
-
عیب دار
لغتنامه دهخدا
عیب دار. [ ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) عیب دارنده . معیوب و دارای عیب . (ناظم الاطباء) : که تو هم عیب دار و عیبناکی خدا را شد سزا از عیب پاکی . ناصرخسرو.عیب نمایی مکن آیینه وارتا نشوی از نفسی عیب دار.نظامی .