کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشسته بودند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کشتی نشسته
لغتنامه دهخدا
کشتی نشسته . [ ک َ / ک ِ ن ِ ش َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) آنکه راکب کشتی است . کشتی سوار. ج ، کشتی نشستگان : کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیزباشد که بازبینیم دیدار آشنا را.حافظ.
-
نشسته آمدن
لغتنامه دهخدا
نشسته آمدن . [ ن ِ ش َ ت َ / ت ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) نشستن . رجوع به نشستن شود. || فروکش کردن . کم شدن . تخفیف یافتن : تا باد حاسدان یکبارگی نشسته آمد. (تاریخ بیهقی ص 71).
-
ته نشسته
لغتنامه دهخدا
ته نشسته . [ ت َه ْ ن ِ ش َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) فرهنگستان ایران این کلمه را معادل رسوبی پذیرفته است . رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود. راسب شده . رسوب یافته . ته نشین شده . بصورت رسوب درآمده . (فرهنگ فارسی معین ). || زمینها و سنگهایی که ...
-
بالا نشسته
لغتنامه دهخدا
بالا نشسته . [ ن ِ ش َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) آنکه در جای بالا قرار گرفته باشد. نشسته در مقام برتر. || برتر. مقدم . پیش .
-
برهم نشسته
لغتنامه دهخدا
برهم نشسته . [ ب َ هََ ن ِ ش َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) متراکم . متراکمة. (یادداشت دهخدا). هضیم . (ترجمان القرآن جرجانی ). || تاریکی هنگفت و ستبر. (ناظم الاطباء).
-
خط نشسته
لغتنامه دهخدا
خط نشسته . [ خ َطْ طِ ن ِ ش َ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط پخته که به آسانی خوانده شود. (آنندراج ) : غباری است خطت نشسته بر آن لب بلی خط یاقوت باشد نشسته .امیرشاهی (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
تیپاتیپ
لغتنامه دهخدا
تیپاتیپ . (ص مرکب ، ق مرکب ) سخت تیپ ؛ یعنی پیوسته به یکدیگر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): تیپاتیپ مردم نشسته بودند. تیپاتیپ سرباز ایستاده بود. (یادداشت ایضاً). رجوع به تیپ شود.
-
غالین
لغتنامه دهخدا
غالین . (اِ) املائی است از قالی و قالین که از گستردنی هاست : جائی که حمیدخان نشسته بود غالینهای رنگارنگ و بساطهای ملون انداخته بودند. (تاریخ شاهی ص 7). و رجوع به غالی و قالی و قالین شود.
-
حاضرغایب
لغتنامه دهخدا
حاضرغایب . [ ض ِ ی ِ ] (اِ مرکب ) در اصطلاح عرفا، خلسه : حضرت خواجه از آن منزل بیرون آمدند و اصحاب چنانکه سنت ایشان بود حاضرغائب نشسته بودند. (انیس الطالبین نسخه ٔ خطی متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف ص 83).
-
پیغمبرزاده
لغتنامه دهخدا
پیغمبرزاده . [ پ َ / پ ِ غ َ ب َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) فرزند پیغمبر. اولاد رسول . ج ، پیغمبرزادگان : زکریا در محراب نشسته بود، و بنی اسرائیل و علماء و پیغمبرزادگان نشسته بودند. (قصص الانبیاء ص 203). گفت ای فرعون دست از بنی اسرائیل بدار و ایشان را زحمت...
-
سترده
لغتنامه دهخدا
سترده . [ س ِ /س ُ ت ُ دَ / دِ ] (ن مف ) پاک کرده شده . || حک شده . || برکنده . || تراشیده .(ناظم الاطباء) : پیغمبر (ص ) با همه یاران احرام گرفته بودند و سرها سترده و آن حضرت بر شتر نشسته بود. (تاریخ طبری ترجمه ٔ بلعمی ). مردی بود از گروه قتیبه نامش ...
-
کاجوی
لغتنامه دهخدا
کاجوی . (اِخ ) (امیر ...) از دلاوران درگاه دانشمند بهادر. دانشمند بهادر رااین کلمات خوش آمد به رفتن حصار راغب و مایل گشت پسر خود لاغری را پیش خواند و گفت با بیست تن از شجعان سپاه و مبارزان درگاه بحصار رود و در عقب او کاجوی را با ده مرد دیگر بفرستاد و...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) طغان . جوینی از تاریخ جهانگشا در ترجمه ٔ احوال سلطان محمد خوارزمشاه آرد:... چون بری رسید ناگاه از دیگر جانب یزک خراسان که به حقیقت رنج دل بودند در رسید و خبرداد که لشکر بیگانه نزدیک آمد... و از آنجا متوجه قلعه ٔ فرزین ش...
-
حسین قلی بختیاری
لغتنامه دهخدا
حسین قلی بختیاری . [ ح ُ س َ ق ُ ب َ ] (اِخ ) یکی از خانهای ایل بختیاری معاصر ظل السلطان پسر ناصرالدین شاه بوده است . گویند وقتی به مهمانی ظل السلطان به شهر آمده بود. و هنگامیکه با حاکم و جمعی از سران شهر در تالار حکومتی نشسته بودند لری سر و پا برهنه...