کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشخوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نشخوار
لغتنامه دهخدا
نشخوار. [ ن َ / ن ُ خوا / خا ] (اِ) (از: نش شاید مخفف نوش + خوار خوردن ) نشخور . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). آنچه گاو و شتر و گوسپند خورده ٔ خود را باز از معده به دهن آورده بخایند و فروبرند. (از غیاث اللغات ). آنچه شتر و گاو خورده باشد و باز از معده برآ...
-
واژههای مشابه
-
نشخوار کردن
لغتنامه دهخدا
نشخوار کردن . [ ن َ / ن ُ خوا / خا ک َ دَ ] (مص مرکب ) واپس جویدن . اجترار. اجرار. خورده را بار دیگر از گلو به دهان آورده جویدن ، چنانکه شتر و بعض حیوانات دیگر. (یادداشت مؤلف ) : چنان دان که بخت بدت خوار کردجهان خوردت و باز نشخوار کرد. اسدی .نشخوار ...
-
نشخوار زدن
لغتنامه دهخدا
نشخوارزدن . [ ن َ / ن ُ خوا / خا زَ دَ ] (مص مرکب ) نشخوار کردن . رجوع به نشخوار و نشخوار کردن شود: دغض ؛امتلاء آوردن شتر را چنانکه نشخوار نزند. جفر؛ آنکه گیاه خورد و نشخوار نزند. (منتهی الارب ) : شش سال به کام دل و آسانی خوردندباید زدن امروز چو اشتر...
-
جستوجو در متن
-
اجتساع
لغتنامه دهخدا
اجتساع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برآوردن نشخوار از شکم به دهان . نشخوار کردن : اجتسعت الناقة. (منتهی الارب ).
-
گوشت
لغتنامه دهخدا
گوشت . [ گ َ وِ ] (اِ) نشخوار. || نشخوارکننده . (ناظم الاطباء).
-
نوشخوار
لغتنامه دهخدا
نوشخوار. [ نُش ْ خوا / خا ] (اِ مرکب )نشخوار. (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : لیک نداند شتر لذت نوشخوارمن . مولوی (از رشیدی ).رجوع به نشخوار شود.
-
نشوار
لغتنامه دهخدا
نشوار. [ ن ُش ْ] (اِ) نشخوار. (جهانگیری ). رجوع به نِشْوار شود.
-
نشخوارزن
لغتنامه دهخدا
نشخوارزن . [ ن َ / ن ُ خوا / خا زَ ] (نف مرکب ) آنکه نشخوار کند. که نشخوار زند. نشخوارکننده : ابیات سرخر است شترگربه ز آنکه هست نشخوارزن چو اشتر و چون گربه تیزچنگ . سوزنی .
-
نشخور زدن
لغتنامه دهخدا
نشخور زدن . [ ن ِ خوَرْ / خُرْ زَ دَ ] (مص مرکب ) نشخوار کردن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نشخوار شود : دوسال شد که ز حرمان همی زند نشخورز نعمتی که از این پیش در جهان خورده ست .کمال اسماعیل (از جهانگیری ).
-
کظوم
لغتنامه دهخدا
کظوم . [ ک َ ] (ع ص ) ستوری که نشخوار نکند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
نشبره
لغتنامه دهخدا
نشبره . [ ن ِ ب َ رَ / رِ ] (اِ) آن جزئی از خوراک که ستور در دهان خود برای نشخوار کردن نگاه می دارند. || سایه . ظل . (ناظم الاطباء).
-
جسع
لغتنامه دهخدا
جسع. [ ج َ ] (ع مص ) قی کردن . || برآوردن شتر نشخوار را از شکم به دهان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
ژاویدن
لغتنامه دهخدا
ژاویدن . [ دَ ] (مص ) جاویدن . نشخوار کردن . || ژاژیدن (؟). (آنندراج ). || زاریدن . زنوبیدن . (معانی این کلمه از شعوری نقل شده و ظاهراً بر اساسی نیست ).