کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشا کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نشا کردن
لغتنامه دهخدا
نشا کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نهال نشاندن . کاشتن بته های برکنده به جای دیگر رشد را. (یادداشت مؤلف ). گیاه نورسته ای از جائی برکندن و در جائی دیگر کاشتن . بوته ٔ نورسته ٔ گل یا میوه ای را از جائی که به انبوهی روئیده است برکشیدن و در زمینی آما...
-
واژههای مشابه
-
لشت نشا
لغتنامه دهخدا
لشت نشا. [ ل َ ت ِ ن ِ ] (اِخ ) نام ناحیتی از نوزده ناحیه ٔگیلان . محدود از مشرق به لاهیجان و از جنوب و مغرب به موازی رشت و از شمال به بحر خزر و دهانه های متعدد دلتای سفیدرود که از آن گذشته رسوبات بسیاری با خود آورده و تشکیل اراضی زراعتی حاصلخیزی مید...
-
جستوجو در متن
-
توم بیجار
لغتنامه دهخدا
توم بیجار. (اِ مرکب ) قطعه ٔ کوچک که در آن برنج کارند و خزانه کنند تا سپس نشا کنند در جای دیگر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مرکب از: توم ، تخم سبزه ٔ نورسته و انبوه برنج جهت نشا کردن در شالیزارها + بیجار = محل زراعت برنج .
-
نشاکاری
لغتنامه دهخدا
نشاکاری . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل کاشتن نشاهای برنج و غیره در مزرعه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نشا کردن شود.
-
افتصال
لغتنامه دهخدا
افتصال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) از شیر باز کردن کودک را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بازگرفتن کودک را از شیر. (از اقرب الموارد). || نهال خرمابن از جای بجای دیگر بردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). (از ناظم الاطباء). بردن نهال خرما از جای آن ب...
-
گل نشاندن
لغتنامه دهخدا
گل نشاندن .[ گ ُ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) کاشتن گل . نشا کردن گل . نشاندن گل چون نشاندن نهال یا نهال نشاندن : عمارت همی کرد و زر میفشاندهمه خار میکند و گل مینشاند. نظامی (از آنندراج ).من آن مستم که گر گل مینشانم تاک میرویدز تاکم برگ هم با سینه ٔ صدچاک میر...
-
نشو
لغتنامه دهخدا
نشو.[ ن َش ْوْ ] (ع مص ) مست گردیدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). نَشوَة. نُشوَة. نِشوَة. (المنجد) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || باربار بازگشتن بر چیز. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). معاودة کردن بر چیز...
-
شته
لغتنامه دهخدا
شته . [ ش َ ت َ / ت ِ / ش ِت ْ ت َ / ت ِ ] (اِ)سته . انگور. (برهان ) (ناظم الاطباء). به معنی انگور نیز بنظر رسیده است . (مجمعالفرس سروری ) : گر چو شته دلت بیفشارندقطره ٔ خون از آن برون ناید. عنصری (از مجمعالفرس سروری ). || هر چیز را گویند که شب بر آن...
-
ردیف
لغتنامه دهخدا
ردیف . [ رَ ] (ع ص ، اِ) نشیننده ٔ سپس سوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از مهذب الاسماء). کسی که بر یک اسب پس سوار نشیند، و در لطایف نوشته پس دیگری سوار شونده ، مأخوذ از رِدْف که به معنی سرین است . ج ، رُدافی ̍. (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). نشی...
-
زنده
لغتنامه دهخدا
زنده . [ زِ دَ / دِ ] (ص ) زندگی . حیات . (برهان ) (ناظم الاطباء). || معروف است و آنرا به تازی حی خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). جاندار. (آنندراج ). صاحب جان که آنرا به عربی حی گویند و مشتق از آن است زندگی و زندگانی . (انجمن آرا). حی و کسی که حیات داشته ...
-
ضماد
لغتنامه دهخدا
ضماد. [ ض ِ ] (ع اِ) مرهم . (دهار) (زمخشری ). مرهم جراحت . (مهذب الاسماء). دارو که بر جراحت نهند. ادویه با مایعی درآمیخته که بر عضوی نهند. دواهای زفت که محتاج به بستن است برخلاف طلاء. دارویی که به آب یا بچیزی رقیق دیگر سرشته بر اندامی پهن کنند، وآن ر...